صبح ویو ات
صبح ویو ات
از خواب پاشدم جیمین کنار خواب بود واقعا کیوت خوابیدن بود لباش تو خواب پف کرده بود دلم میخواست گازشون بگیرم اما دلم نیومد می ترسیدم دردش بگیر از خواب نازش بیدار شه رفتم پایین دیدم صدای یونا داره میاد با اجوما صحبت میکنه میگه
یونا:ببین ناهار امروز هشت پا ماهی می زاری با صدف کلا غذای دریایی باشه بعد برو اتاقمو مرتب کن بعد کنار غذا لیمو بزار چون بدون لیمو دوست ندارم
ات میاد تو اشپزخونه
ات:چه خبر اینجا
یونا:دارم کارایی که باید انجام بده رو میگم
هوی زنیکه برو انجام بده کارایی رو که گفتم بعد عهه به بقیه خدمتکارام بگو خونه رو تمیز کنن گرد خاک من الژی دارم
ات:داری شوخی میکنی دیگه
یونا:نه جدیم
ات:عه اجوما شما صبر کنید
یکم ادب داشته باش زنیکه چیه ازت 30 سال بزرگتره بعد تو فقط حامله ای غیر از نه نه بابات کسی بهت اهمیت نمیده
یونا: ایششششششش
ات:اه اه
مامان جیمین میاد
+:عه صبح بخیر دخترم
ات:صبح شما هم بخیر
+:دخترا صبحونه رو اماده کنین
میرن رو مبل میشنن ستایی یکم حرف می زنن بعد همه میان پایین صبحونه اماده میشه میخورن ات به جیمین میگه ما رو ببره خونه میبره
ات:عاحح هیچ جایی اینه خونه ادم نیست
لیا:واقعا اخیش
لیا:ات
ات:بله
لیا:جون من امشب بیا بریم بار
ات:ببخشید چراااا
لیا:نمی تونی چیزی بگی چون قسم دادم
ات:جیمین نمی زاره
لیا:بهش نگی نمی فهمه مخالفت نکن
ات:خدا لعنتت کنه باشه
بیا:ساعت8 اماده شو
ات میره ناهار درسته میکنه میخورن تموم میشه لیا میره حموم ات میشینه فیلم میبینه چند ساعت میگذره اماده میشن راه میفتن برن بار البته بگما باری که میرن سمت خونه اتس میرسن به بار به خونه ات خیلی نزدیکه
لیا:بیا بریم نوشیدنی بگیریم
ات:من ابمیوه میخورم
لیا: بابا یه قورت که میتونی
ات:میگم نمی تونم چرا نمی فهمی
لیا:مسخره بازی درنیار عه
ات:اه نمی خوام
لیا:جون جیمین بخور
ات:اهههه لیا خدا ازت نگذره من نمی خوام خب شراب بخورم دیگه
لیا:خب الان باید بخوری
میره دوتا ویسکی 80% میگیره لیا میخوره ات فقط داره بهش نگاه میکنه
لیا:بخور دیگه
ات:لیا اگه جیمین بفهمه ناراحت میشه ازم عصبی میشه نمی خوام چرا میخوای عذابم بدی
لیا:قسم دادم
ات:اوف خدا لعنتت کنه
بالاخره همه رو سر میکشه
لیا:عالی شد
ات:اوقققق🤮اه خیلی مزه گوهی داشت انگار جورابی که بو پا میداد با الکل صنعتی با پنیر فاسد قاطی کردن
لیا:اه باشه باشه
ات:جیمین نفهمه
لیا:اه نه نمی فهمه دیگه توهم
لیا رفته بود وسط قر قر ات بدبختم یجا نشسته بود تنهایی داشت این ور اون ورو نگا میکردم
ویو جیمین
تو خونه تنها بودم حوصلم خیلی سررفته بود شرکتم که سپردم به تهیونگ کار خاصی ندارم با خودم گفتم چطوره برم پیش ات پاشدم لباس عوض کردم رفتم سمت خونش رسیدم رفتم در زدم اما کسی باز نکرده انقد در زدم به گوشی ات زنگ زدم اما هیچ کدوم جواب نمی داد یهو دیدم یه پیرزن اومد سمتم(«نشون میدم)
«:هوو اقا با کسی کار داری چرا انقد در خونه مردمو میزنی
جیمین:امممم من اومدم پیش همسرم اما خونه نیس
«:صب کن ببینم تو شوهر ات ای
جیمین:بله
«:اها رفته رفته بار خونه نی
جیمین:ببخشید
«:با یه دختر اسمش چی بود لیلی لایانا
جیمین:لیا؟
«:اها اره لیا
دوتایی رفتن بار لیا ات رو مجبور کرد ات نمی خواست بره
جیمین:چی
کدوم بار
«:راست شکمتو بگیر این کوچه رو برو پایین اونجا یه بار هست اونجا رفتن
جیمین:شما این همه اطلاعات رو از کجا می دون الکی که نگفتی با زنم دعوام شه
«:برو بابا می خوای نرو تو بار زنتو بزور یکی بگیرن حامله کنه خدافس
جیمین با ماشین مستقیم میره به سمت بار وارد بار میشه بوی الکل همه جا رو گرفته بود
ات بدبختم همینجور یه جا نشسته بود....
از خواب پاشدم جیمین کنار خواب بود واقعا کیوت خوابیدن بود لباش تو خواب پف کرده بود دلم میخواست گازشون بگیرم اما دلم نیومد می ترسیدم دردش بگیر از خواب نازش بیدار شه رفتم پایین دیدم صدای یونا داره میاد با اجوما صحبت میکنه میگه
یونا:ببین ناهار امروز هشت پا ماهی می زاری با صدف کلا غذای دریایی باشه بعد برو اتاقمو مرتب کن بعد کنار غذا لیمو بزار چون بدون لیمو دوست ندارم
ات میاد تو اشپزخونه
ات:چه خبر اینجا
یونا:دارم کارایی که باید انجام بده رو میگم
هوی زنیکه برو انجام بده کارایی رو که گفتم بعد عهه به بقیه خدمتکارام بگو خونه رو تمیز کنن گرد خاک من الژی دارم
ات:داری شوخی میکنی دیگه
یونا:نه جدیم
ات:عه اجوما شما صبر کنید
یکم ادب داشته باش زنیکه چیه ازت 30 سال بزرگتره بعد تو فقط حامله ای غیر از نه نه بابات کسی بهت اهمیت نمیده
یونا: ایششششششش
ات:اه اه
مامان جیمین میاد
+:عه صبح بخیر دخترم
ات:صبح شما هم بخیر
+:دخترا صبحونه رو اماده کنین
میرن رو مبل میشنن ستایی یکم حرف می زنن بعد همه میان پایین صبحونه اماده میشه میخورن ات به جیمین میگه ما رو ببره خونه میبره
ات:عاحح هیچ جایی اینه خونه ادم نیست
لیا:واقعا اخیش
لیا:ات
ات:بله
لیا:جون من امشب بیا بریم بار
ات:ببخشید چراااا
لیا:نمی تونی چیزی بگی چون قسم دادم
ات:جیمین نمی زاره
لیا:بهش نگی نمی فهمه مخالفت نکن
ات:خدا لعنتت کنه باشه
بیا:ساعت8 اماده شو
ات میره ناهار درسته میکنه میخورن تموم میشه لیا میره حموم ات میشینه فیلم میبینه چند ساعت میگذره اماده میشن راه میفتن برن بار البته بگما باری که میرن سمت خونه اتس میرسن به بار به خونه ات خیلی نزدیکه
لیا:بیا بریم نوشیدنی بگیریم
ات:من ابمیوه میخورم
لیا: بابا یه قورت که میتونی
ات:میگم نمی تونم چرا نمی فهمی
لیا:مسخره بازی درنیار عه
ات:اه نمی خوام
لیا:جون جیمین بخور
ات:اهههه لیا خدا ازت نگذره من نمی خوام خب شراب بخورم دیگه
لیا:خب الان باید بخوری
میره دوتا ویسکی 80% میگیره لیا میخوره ات فقط داره بهش نگاه میکنه
لیا:بخور دیگه
ات:لیا اگه جیمین بفهمه ناراحت میشه ازم عصبی میشه نمی خوام چرا میخوای عذابم بدی
لیا:قسم دادم
ات:اوف خدا لعنتت کنه
بالاخره همه رو سر میکشه
لیا:عالی شد
ات:اوقققق🤮اه خیلی مزه گوهی داشت انگار جورابی که بو پا میداد با الکل صنعتی با پنیر فاسد قاطی کردن
لیا:اه باشه باشه
ات:جیمین نفهمه
لیا:اه نه نمی فهمه دیگه توهم
لیا رفته بود وسط قر قر ات بدبختم یجا نشسته بود تنهایی داشت این ور اون ورو نگا میکردم
ویو جیمین
تو خونه تنها بودم حوصلم خیلی سررفته بود شرکتم که سپردم به تهیونگ کار خاصی ندارم با خودم گفتم چطوره برم پیش ات پاشدم لباس عوض کردم رفتم سمت خونش رسیدم رفتم در زدم اما کسی باز نکرده انقد در زدم به گوشی ات زنگ زدم اما هیچ کدوم جواب نمی داد یهو دیدم یه پیرزن اومد سمتم(«نشون میدم)
«:هوو اقا با کسی کار داری چرا انقد در خونه مردمو میزنی
جیمین:امممم من اومدم پیش همسرم اما خونه نیس
«:صب کن ببینم تو شوهر ات ای
جیمین:بله
«:اها رفته رفته بار خونه نی
جیمین:ببخشید
«:با یه دختر اسمش چی بود لیلی لایانا
جیمین:لیا؟
«:اها اره لیا
دوتایی رفتن بار لیا ات رو مجبور کرد ات نمی خواست بره
جیمین:چی
کدوم بار
«:راست شکمتو بگیر این کوچه رو برو پایین اونجا یه بار هست اونجا رفتن
جیمین:شما این همه اطلاعات رو از کجا می دون الکی که نگفتی با زنم دعوام شه
«:برو بابا می خوای نرو تو بار زنتو بزور یکی بگیرن حامله کنه خدافس
جیمین با ماشین مستقیم میره به سمت بار وارد بار میشه بوی الکل همه جا رو گرفته بود
ات بدبختم همینجور یه جا نشسته بود....
۱۱.۶k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.