مایکی و ا/ت
مایکی و ا/ت
وقتی دوازده سالشون بود.....
پارت اول:دعوا
یک روز مایکی و دراکن داشتن از یک کوچه رد میشدن و بام حرف میزدن و میخندیدن که یکدفعه صدای دعوا به گوششون خورد به دعوا نزدیک شدن و یک دختر که همون ا/ت هست رو دیدن که داشت چند نفر و مثل سگ کتک میزد مایکی و دراکن با یک نیشخند بهش گفتن که کمک نمیخوای؟ بعد ا/ت گفت نه ممنون خودم تنهایی راحتم مایکی همیشه سعی میکرد باهاش ارتباط بگیره و چون ا/ت هیچ دوستی نداره نمیدونه که با یک دوست باید چطور رفتار کنه وقتی دعوا تموم شد مایکی بهش خسته نباشید گفت و کمی باهم حرف زدن
زندگینامه ی کوتاه از ا/ت:
ا/ت هر ساله هیچ دوستی نداره چون پدرش رئیس گروه یاکوزاست(اگر درست گفته باشم)و به همین دلیل همه ازش میترسیدن و ا/ت وقتی اعصابش داغونه و حرص داره میره دعوا میکنه تا حالش بیاد سرجاش
و بعد مایکی ازش پرسید چرا اینجوری رفتار میکنی من سعی میکنم باهات دوست باشم تا حالا دوست نداشتی؟ ا/ت:نه متاسفم نمیدونم با یک دوست باید چطور رفتار کنم مایکی خیلی ناراحت میشه و بهش میگه که اشکال نداره من میشم دوستت و فکر کنم قراره دوست های زیادی پیدا کنی ا/ت:واقعااا؟ مایکی:آره خب پس من و دراکن دوستت میشیم ا/ت:وایییی خیلی خوشحالم خوشبختم از دیدنتون امیدوارم دوست های خوبی. برای هم باشیم
نکته:مایکی و دراکن و ا/ت تو یک کلاسن
امیدوارم لذت برده باشین(:
وقتی دوازده سالشون بود.....
پارت اول:دعوا
یک روز مایکی و دراکن داشتن از یک کوچه رد میشدن و بام حرف میزدن و میخندیدن که یکدفعه صدای دعوا به گوششون خورد به دعوا نزدیک شدن و یک دختر که همون ا/ت هست رو دیدن که داشت چند نفر و مثل سگ کتک میزد مایکی و دراکن با یک نیشخند بهش گفتن که کمک نمیخوای؟ بعد ا/ت گفت نه ممنون خودم تنهایی راحتم مایکی همیشه سعی میکرد باهاش ارتباط بگیره و چون ا/ت هیچ دوستی نداره نمیدونه که با یک دوست باید چطور رفتار کنه وقتی دعوا تموم شد مایکی بهش خسته نباشید گفت و کمی باهم حرف زدن
زندگینامه ی کوتاه از ا/ت:
ا/ت هر ساله هیچ دوستی نداره چون پدرش رئیس گروه یاکوزاست(اگر درست گفته باشم)و به همین دلیل همه ازش میترسیدن و ا/ت وقتی اعصابش داغونه و حرص داره میره دعوا میکنه تا حالش بیاد سرجاش
و بعد مایکی ازش پرسید چرا اینجوری رفتار میکنی من سعی میکنم باهات دوست باشم تا حالا دوست نداشتی؟ ا/ت:نه متاسفم نمیدونم با یک دوست باید چطور رفتار کنم مایکی خیلی ناراحت میشه و بهش میگه که اشکال نداره من میشم دوستت و فکر کنم قراره دوست های زیادی پیدا کنی ا/ت:واقعااا؟ مایکی:آره خب پس من و دراکن دوستت میشیم ا/ت:وایییی خیلی خوشحالم خوشبختم از دیدنتون امیدوارم دوست های خوبی. برای هم باشیم
نکته:مایکی و دراکن و ا/ت تو یک کلاسن
امیدوارم لذت برده باشین(:
۶.۸k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.