پروفسور نالید جای یه چیزی خالی نیست
پروفسور نالید « جای یه چیزی خالی نیست؟ »
آگاتا یاد کتاب داستان زیر تختش افتاد یاد عروسی شاهزاده و شاهزاده خانم...
گفت: « پایان چرا اینجا ننوشته پایان؟ »
پروفسور دووی به او خیره شد و کتاب را به آرامی زیر نور گرفت. دخترها در زیر آخرین خط داستانشان رد محوی از همان کلمات را دیدند.
یک نفر قبلاً آنها را پاک کرده بود.
سوفی پرسید:« چه اتفاقی افتاده؟ »
پروفسور دووی جواب داد:« ظاهراً کتاب داستان شما دوباره باز شده. » و به تمامی نسخه های کتاب داستانشان که روی میز پخش شده بودند اشاره کرد.
کلمه ی پایان از تمامی آنها حذف شده بود...
-افسانه ی خوب ها و بد ها ( خوب های بد/بد های خوب )
-جلد دوم
آگاتا یاد کتاب داستان زیر تختش افتاد یاد عروسی شاهزاده و شاهزاده خانم...
گفت: « پایان چرا اینجا ننوشته پایان؟ »
پروفسور دووی به او خیره شد و کتاب را به آرامی زیر نور گرفت. دخترها در زیر آخرین خط داستانشان رد محوی از همان کلمات را دیدند.
یک نفر قبلاً آنها را پاک کرده بود.
سوفی پرسید:« چه اتفاقی افتاده؟ »
پروفسور دووی جواب داد:« ظاهراً کتاب داستان شما دوباره باز شده. » و به تمامی نسخه های کتاب داستانشان که روی میز پخش شده بودند اشاره کرد.
کلمه ی پایان از تمامی آنها حذف شده بود...
-افسانه ی خوب ها و بد ها ( خوب های بد/بد های خوب )
-جلد دوم
- ۳.۲k
- ۱۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط