ممثلمادر

#م_مثل_مادر
#شعری_برای_مادران_آسمانی...

کاسه آبی را به پشتم،مادرم پاشیدو رفت

تا که برگردم شنیدم ،از غمم  نالیدو رفت

دیده بودم خواب مادر را  شب میلاد من

لحظه ای آمد کنارم،صورتم بوسیدو رفت

مادرم چندین بهاراست،ازکنارم رفته است

مثل مامور از بهشت،آمد مرا زایید و رفت

 قوم وخویشانم مکرر، این خبر را میدهند

مادرت درخواب ما،حال توراپرسیدورفت

 من به قربانت ،که هرجا رفته ای یاد منی

یادتو هرنیمه شب،روی مرا پوشیدورفت

 شعر زیبایی به  عشقش گفته بودم که ندید

آمد او  اما شبی بر شعر من  بالید و رفت

مادرم رفته ولی،در خاطراتم  مانده است

روز مادر،چشم او ،آمد بمن خندیدو رفت
دیدگاه ها (۲)

گم شدم در گیر و دار آرزو های خودمتا به تنهایی رسیدم باز با پ...

چه آغازی؟چه پایانی ؟سکوتم را خوب می خوانیدر این هنگام تردیدک...

چش‍ــــــم‌هایت روزگارم را پریشان کرده استاین عمارت را نگاهت...

ماجرای من و تو، باور باورها نیستماجرایی است که در حافظه ی دن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط