☆سه پارتی☆وقتی میخای بخاطر هیت ها ترکشون کنی♡به عنوان بهت
☆سه پارتی☆وقتی میخای بخاطر هیت ها ترکشون کنی♡به عنوان بهترین دوستات♡(علامت ا/ت+ علامت هیونلیکس:) p1
چند روز بود که هیت ها بیش از حد زیاد شده بودن و بیشتراشون بخاطر تو بود و اونا هنوز خوشحال بودن
خاستی بری چمدونت رو جمع کنی که تو شب وقتی خابن سریع از اونجا بری، کاغذی برداشتی که توش بنویسی که میخای بری و به در اتاقت بزنی که نگرانت نشن
(نوشتی: هیون و لیکس عزیزم.... من از اینجا میرم... نگرانم نشین... خیلی هیت ها زیاد شدن و همش بخاطر منه... ببخشید که بخاطر هیت ها نگران و ناراحت شدید... و امیدوارم ببینمتون... خدافظ... از طرف ا/ت)
لیکس رفتار عجیبت بعد از دیدن چندتا ویدیو تیک تاک دید و اثمد تو اتاقت که حالت رو ازت بپرسه و هیون به یه ورشم نبود چه اتفاقی افتاده بود و داشت تیک تاک نگا میکرد
فلیکس اومد تو و دیدت
لیکس: چرا چمدونت رو جمع میکنی....؟ جایی میری؟
+فلیکس ببین... ام.... چجوری توضیح بدم....
فلیکس: کاغذ چیه؟
اومد برداشتش و تو سعی کردی ازش بگیری ولی اون هلت داد اونور
خوندش و کاغذ از دستش افتاد
فلیکس: چرا؟ چرا؟ مگه... مگه ما چیکار کردیم؟
هیونجین که صدای داد و بیداد های شما رو شنید اومد تو اتاق و یه داد بلند کشید
هیونجین: چخبره اینجااااا؟!!!!
فلیکس که درحال گریه کردن بود و روی زمین افتاده بود کاغذ رو داد دستش
هیون: این چه کوفتیه؟
کاغذ رو گرفت و خوندش که کاغذ رو پرت کرد اونور بعد اومد نزدیکت و پرتت کرد زمین
هیون: تو هیچ جا نمیری! وقتی اومدی تا اخرش میمونی! حتی اگه هیت داده باشن... حتی اگه اون جی وای پی... بوق بوق بوقـ..... مجبورت کرده باشه... تا اخرش میمونی!
فلیکس که اونو دید انقدر عصبانیه اومد پیشش و ارومش کرد
فلیکس: هیون.... اروم باش...نمیزاریم بره...
تویی که از دست هیونجین و چیزی که گفت عصبانی شده بودی بلند شدی و با هیونجین دعوات شد
+مگه... مگه منو گروگان گرفتی؟! مگه من برای توعم که نزاری جایی برم؟! هرکاری دلم بخاد میکنم! به تو ربطی داری؟!
هیونجین: اره... اره ربط داره! چون....
ادامه برای پارت بعدیییی 💋❤
چند روز بود که هیت ها بیش از حد زیاد شده بودن و بیشتراشون بخاطر تو بود و اونا هنوز خوشحال بودن
خاستی بری چمدونت رو جمع کنی که تو شب وقتی خابن سریع از اونجا بری، کاغذی برداشتی که توش بنویسی که میخای بری و به در اتاقت بزنی که نگرانت نشن
(نوشتی: هیون و لیکس عزیزم.... من از اینجا میرم... نگرانم نشین... خیلی هیت ها زیاد شدن و همش بخاطر منه... ببخشید که بخاطر هیت ها نگران و ناراحت شدید... و امیدوارم ببینمتون... خدافظ... از طرف ا/ت)
لیکس رفتار عجیبت بعد از دیدن چندتا ویدیو تیک تاک دید و اثمد تو اتاقت که حالت رو ازت بپرسه و هیون به یه ورشم نبود چه اتفاقی افتاده بود و داشت تیک تاک نگا میکرد
فلیکس اومد تو و دیدت
لیکس: چرا چمدونت رو جمع میکنی....؟ جایی میری؟
+فلیکس ببین... ام.... چجوری توضیح بدم....
فلیکس: کاغذ چیه؟
اومد برداشتش و تو سعی کردی ازش بگیری ولی اون هلت داد اونور
خوندش و کاغذ از دستش افتاد
فلیکس: چرا؟ چرا؟ مگه... مگه ما چیکار کردیم؟
هیونجین که صدای داد و بیداد های شما رو شنید اومد تو اتاق و یه داد بلند کشید
هیونجین: چخبره اینجااااا؟!!!!
فلیکس که درحال گریه کردن بود و روی زمین افتاده بود کاغذ رو داد دستش
هیون: این چه کوفتیه؟
کاغذ رو گرفت و خوندش که کاغذ رو پرت کرد اونور بعد اومد نزدیکت و پرتت کرد زمین
هیون: تو هیچ جا نمیری! وقتی اومدی تا اخرش میمونی! حتی اگه هیت داده باشن... حتی اگه اون جی وای پی... بوق بوق بوقـ..... مجبورت کرده باشه... تا اخرش میمونی!
فلیکس که اونو دید انقدر عصبانیه اومد پیشش و ارومش کرد
فلیکس: هیون.... اروم باش...نمیزاریم بره...
تویی که از دست هیونجین و چیزی که گفت عصبانی شده بودی بلند شدی و با هیونجین دعوات شد
+مگه... مگه منو گروگان گرفتی؟! مگه من برای توعم که نزاری جایی برم؟! هرکاری دلم بخاد میکنم! به تو ربطی داری؟!
هیونجین: اره... اره ربط داره! چون....
ادامه برای پارت بعدیییی 💋❤
۷.۳k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.