گناهکارمن
#گناهکار_من🎀
#پارت_دوازدهم
لوکا:اووووو یونگی خان اعظممم(یونگیو از قبل میشناسه ،قبلا خواسته به مامان یونگی تجاوز کنه)
شوگا:اسلحه از دستش افتاد چشاش داشت سیاهی میرفت
ت...تو همون حرومزاده ای هستی که م.. میخواستی به مامانم تجاوز کنی
ات:چیییییییییییییی
لوکا:اوخی کوچول موچولو تازه فهمیدی
شوگا اعصابش خورد شد اسلحه رو برداشت و به قلب لوکا شلیک کرد
ات جیغ کشید*
شوگا اشکاش ریخت و گفت بلاخره اون حرومزاده رو کشتم
ات:چییی چیکار کردیییی شوگاااااااا
ات لخت بود*
شوگا به جیهوپ و تهیونگ گفت:چشماتونوووو ببندینننن این حرومزاده و ببرینش
لوکا رو بردن انداختن صندوق عقب*
ات از خجالت داشت آب میشد
ات با گریه گفت:چشماتووو ببنددد
شوگا:ب...باش نگاه نمیکنم بیا لباساتو بپوش
شوگا تو دلش:(جون بابا این کوچولو چه دافیه ما نمیدونستیم)
ات:چیزی گفتییی؟
شوگا:نه کوچولو بپوش بریم
ات لباساشو پوشید و هنوز داشت گریه میکرد
۲۰ لایک تا پارت بعد💕
#پارت_دوازدهم
لوکا:اووووو یونگی خان اعظممم(یونگیو از قبل میشناسه ،قبلا خواسته به مامان یونگی تجاوز کنه)
شوگا:اسلحه از دستش افتاد چشاش داشت سیاهی میرفت
ت...تو همون حرومزاده ای هستی که م.. میخواستی به مامانم تجاوز کنی
ات:چیییییییییییییی
لوکا:اوخی کوچول موچولو تازه فهمیدی
شوگا اعصابش خورد شد اسلحه رو برداشت و به قلب لوکا شلیک کرد
ات جیغ کشید*
شوگا اشکاش ریخت و گفت بلاخره اون حرومزاده رو کشتم
ات:چییی چیکار کردیییی شوگاااااااا
ات لخت بود*
شوگا به جیهوپ و تهیونگ گفت:چشماتونوووو ببندینننن این حرومزاده و ببرینش
لوکا رو بردن انداختن صندوق عقب*
ات از خجالت داشت آب میشد
ات با گریه گفت:چشماتووو ببنددد
شوگا:ب...باش نگاه نمیکنم بیا لباساتو بپوش
شوگا تو دلش:(جون بابا این کوچولو چه دافیه ما نمیدونستیم)
ات:چیزی گفتییی؟
شوگا:نه کوچولو بپوش بریم
ات لباساشو پوشید و هنوز داشت گریه میکرد
۲۰ لایک تا پارت بعد💕
- ۷.۹k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط