گناهکارمن

#گناهکار_من🎀
#پارت_چهاردهم
عسل و لیا رو رسوندن خونشون
شوگا:جیهوپ و تهیونگ داداشا شما برین حواستون به این دوتا دختر باشه لطفا
عسل:عاعاا نمیخواد من خودم مواظب هستم
ات:عسلییی لج نکن دیگه شاید خواهر اون لوکای عوضی بیاد دنبالت
لیا:دست عسلو گرفت حیحح من میترسممم🥺
عسل:باشه بابا باشه بفرمایید تو
جیهوپ خیره شده بود به لیا(شیپعلیییی)
تهیونگ آروم زد به جیهوپ
تهیونگ:داداش به چی نگاه میکنی بیا بریم
جیهوپ:ها مننن هیچییی بریم
شوگا و ات خندشون گرفت*
ات:باش دیگه بای بایییی
شوگا:سپردم به شما حواستون جمع باشه
جیهوپ و تهیونگ:اوکیه خدافظ
لیا و عسل ات رو بغل کردن
لیا:خودافظظظ🥺
عسل:بایی
ات:بای بای بوسسس🥺💋
عسل و لیا و جیهوپ و تهیونگ رفتن خونه*
ات و شوگا سوار ماشین شدن
رسیدن خونه*
شوگا درو برای ات باز کرد:
ات:خیلی ممنوننن
شوگا:بیا کوچولو
رفتن بالا*
شوگا در زد و خدمتکار درو باز کرد
خدمتکار: خیلی خوش اومدید
ات:ممنون
۲۰ لایک و ۱۵ کامنت تا پارت بعد💕
دیدگاه ها (۳۳)

نصف شبی از جذابی اینا فشارتون بیوفته 🥺🥰🤏🏻

حاجی انقد فشاری¿🌝اصن نظرتون چیه دیگه ننویسم؟؟؟

#گناهکار_من🎀#پارت_سیزدهم(لباساشو پوشید و هنوز داشت گریه میکر...

#گناهکار_من🎀#پارت_دوازدهملوکا:اووووو یونگی خان اعظممم(یونگیو...

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط