من جادوگر خوبی می شدم برای تو

من جادوگرِ خوبی می شدم برای تو...
من بلد بودم وردی بخوانم و حالِ گرفته ی تو را خوب کنم،کلمه ای بگویم و اشتیاقِ عالم را در دلت بریزم.
من بلد بودم با لبخند ساده ای پاییزهای سردِ تو را بهار کنم...
بلد بودم کنارت نباشم اما بگویم چشمانت را ببندی و جوری در آغوشت بگیرم ک با تک تک سلول های تنت احساسم کنی،
ک نگاهت کنم و جانی دوباره بگیری.
من بلد بودم از دورترین فاصله ها سهم تو باشم و در شاعرانه ترین حالت عاشقی برایت بمیرم...

تو عاشقی را بلد نبودی!!و گرنه من برای تو جادوگرِ خوبی میشدم.
جادوگر کوچکی ک چوب جادویی اش را تکان میدادو حال تو خوب میشد...
ک با تو می ماند و ثابت میکرد؛
کنارِ یک آدم دیوانه ی عاشق همه چیز ب طرز #دیوانه کننده ای زیباست...!...
#عشقولوژی
دیدگاه ها (۱)

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ...

پای بند قفسم باز و پر بازم نیستسرگل دارم و پروانه پروازم نیس...

نم نمک ماه عزیز رمضان می آیدعطر افطار و سحر شوق اذان می آید☆...

تمام روز ها را منتظر مانده ام...تقویم روی میز فصل ب فصل...ما...

دو پارتی از هیوجین: (وقتی برادر ناتنیته....)داستان از اونجای...

هر کدومتون برام زحمت کشیدید واقعا ازتون بابت همه چیز همه چیز...

love Between the Tides²¹ا/ت: مامان میخوام با گوگولی بازی کنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط