پارت⑤حد و مرز
پارت⑤حد و مرز
دیدم ا.ت داره حرف میزنه، صداشبالا نمیومد😥
-یونگی، یونگی
شوگا: با ترس داشت صدام میزد.
+جانم
-دوست دارم
+منم دوست دارم
ش.گ(شوگا):زندگیم توی چشماشه، اشک سر چشمام سرازیر شد.
خونه*
ش.گ: گذاشتمش روی تخت، جعبه کمک های اولیه رو از توی آشپزخونه اوردم و زانو هاشو پانسمان کردم. رفتم حوله رو خیسش کنم تا بذارم روی پیشونی ا.ت.
-یون.. یونگی
ش.گ: اصلا توی حس و حال خودم نبودم.
ا.ت: مثل یک مرده ی متحرک شده بودم توی بغل شوگا. شوگا رو صدا زدم اما تو جواب نمیداد
ش.گ:یهو به خودم اومدم دیدم ا.ت داره صدام میکنه. با حوله رفتم پیشش و حوله رو گذاشتم روی صورتش.
-یونگی
+جان؟
-ببخشید
+بعدن درموردش حرف میزنیم.
ا.ت: شوگا لباس خوابمو تنم کرد، جون نداشتم از جام بلند شم.
ش.گ: لباساشو عوض کردم. خیلی نگرانشم.
*صدای زنگ گوشی
+الو، سلام شوگا
-سلام نامی
+ا.ت پیدا کردی؟
-اره
+خداروشکر، حالش چطوری؟
-حالش زیاد خوب نیست، فردا برات توضیح میدم
+باشه. خدافظ
ممنون که تا اینجا خوندی ♥
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لایک کامنت فراموش نشه💬♡💜
دیدم ا.ت داره حرف میزنه، صداشبالا نمیومد😥
-یونگی، یونگی
شوگا: با ترس داشت صدام میزد.
+جانم
-دوست دارم
+منم دوست دارم
ش.گ(شوگا):زندگیم توی چشماشه، اشک سر چشمام سرازیر شد.
خونه*
ش.گ: گذاشتمش روی تخت، جعبه کمک های اولیه رو از توی آشپزخونه اوردم و زانو هاشو پانسمان کردم. رفتم حوله رو خیسش کنم تا بذارم روی پیشونی ا.ت.
-یون.. یونگی
ش.گ: اصلا توی حس و حال خودم نبودم.
ا.ت: مثل یک مرده ی متحرک شده بودم توی بغل شوگا. شوگا رو صدا زدم اما تو جواب نمیداد
ش.گ:یهو به خودم اومدم دیدم ا.ت داره صدام میکنه. با حوله رفتم پیشش و حوله رو گذاشتم روی صورتش.
-یونگی
+جان؟
-ببخشید
+بعدن درموردش حرف میزنیم.
ا.ت: شوگا لباس خوابمو تنم کرد، جون نداشتم از جام بلند شم.
ش.گ: لباساشو عوض کردم. خیلی نگرانشم.
*صدای زنگ گوشی
+الو، سلام شوگا
-سلام نامی
+ا.ت پیدا کردی؟
-اره
+خداروشکر، حالش چطوری؟
-حالش زیاد خوب نیست، فردا برات توضیح میدم
+باشه. خدافظ
ممنون که تا اینجا خوندی ♥
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لایک کامنت فراموش نشه💬♡💜
۳.۷k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.