پارت اونا احساسات ت رو میکشن بیرون
پارت¹⁸: اونا احساسات ـت رو میکشن بیرون!
(ساعت ۱۱:٠٠ صبح)
(جیمز 🔮🕸)
از اون وقتی که دیانا رفته بود کلارک خودشو داخل اتاق حبس کرده بود و نمیزاشت بیام تو اتاق، میگفت میخوام تنها باشم...
دیگه صبر نداشتم.... در اتاقشو باز کردم... یهو یه خودکار پرت شد سمتم و از بغل گوشم گذشت، کلارک اونو پرت کرده بود...
کلارک:(چنبار بگم نیا تو اتاق، بچه دوساله نیستی که احمق!)
گفتم:(چ... چی شده.. چرا... عصبانی..؟)
کلارک صداشو آورد پایین...سعی کرد خشمشو کنترل کنه....سرشو انداخت پایین و گفت :(نشنیدی....؟ حرفاش از چاقو هم تیزتر بودن..!) و دستشو گذاشت رو صورتش... فکنم گریه کرده بود...
نشستم کنارش... گفتم:(عام... کلارک... میدونم که...)
هنوز حرفمو تموم نکرده بودم گفت:(ولی میدونی چیه...؟! اونا... احساسات ـت رو میکشن بیرون... بعد میپرسن: چیه؟! چرا انقدر سرد و بی احساس شدی؟! تو اینجوری نبودی! و بعدم.... مثل یه وسیله بی ارزش.... میندازنت دور.... )
جیمز:(بیا دربارش صحبت کنیم...)
کلارک:(ولم کن!... خودم با خودم دربارش صحبت میکنم...)
تکرار کردم:(بیا دربارش....)
هنوز حرفمو شروع نکردم داد زد:(گفتم ولم کن!!!)
از رفتاراش معلوم بود حوصله خودشو هم نداره.....
گفتم:(ب... باشه)
از اتاق رفتم بیرون....
فک کنم باید تنهاش میزاشتم
گفتم:(من میرم، اگه کارم داشتی زنگ بزن..)
هیچی نگفت
درو بستم و رفتم بیرون
(۱۵ دقیقه بعد)
(کلارک🫂❤️🩹)
نمیتونستم همینجوری توی خونه بمونم و ادای افسرده هارو دربیارم، باید میرفتم سرکار... کلی کار عقب مونده داشتم
لباسامو پوشیدم و در اتاقو باز کردم.... چشمم به آینه افتاد، جدیدا وقتی گریه میکردم چشمام مث کاسه خون میشد....
رفتم بیرون از خونه و درو قفل کردم....
دست تو جیبم کردم که یهو....
گفتم:(ای درد...)
سوییچ ماشینمو توی خونه جا گذاشته بودم
در خونه خیلی قفل داره، حوصله باز کردنشونو نداشتم...
عجله نداشتم.... ولی حوصله باز کردن قفلا رو هم نداشتم....
پس تنها راه... پیاده رفتن بودـ..
(پنج دقیقه بعد)
(کلارک🫂❤️🩹)
نمیدونم چرا... ولی از بچگیم دوست داشتم که از راه اصلی نرم.... همیشه از تو کوچه ها و جاهای تاریک میرفتم....
داشتم از بین کوچه ها میرفتم سمت اداره که....
یکی دستمال گرفت جلو دهنم
سعی کردم بزنمش، ولی خیلی زود بیهوش شدم...
ادامهـ دارد...
به به
برا سر کلارک جایزه گذاشتن🗿💔
بقیه پارت های رمان: https://wisgoon.com/c/1920495/
#سونیک #شدو #گاچا #گاچاکلاب #گاچانوکس #گاچا_کلاب #گاچا_نوکس #ادیت #ادیتور #اینشات #آرت #آرتیست #نقاش #نقاشی #اوسی #پینترست #وایب #گاچا_لایف #گاچا_لایف_دو
#sonic #shadow #Gacha #GachaClub #GachaNox #Gacha_Club #Gacha_Nox #Edit #Editor #Inshat #Art #Artist #Painter #Painting #oc #Pinterest #Vibe #gacha_Life #Gacha_Life_two
(ساعت ۱۱:٠٠ صبح)
(جیمز 🔮🕸)
از اون وقتی که دیانا رفته بود کلارک خودشو داخل اتاق حبس کرده بود و نمیزاشت بیام تو اتاق، میگفت میخوام تنها باشم...
دیگه صبر نداشتم.... در اتاقشو باز کردم... یهو یه خودکار پرت شد سمتم و از بغل گوشم گذشت، کلارک اونو پرت کرده بود...
کلارک:(چنبار بگم نیا تو اتاق، بچه دوساله نیستی که احمق!)
گفتم:(چ... چی شده.. چرا... عصبانی..؟)
کلارک صداشو آورد پایین...سعی کرد خشمشو کنترل کنه....سرشو انداخت پایین و گفت :(نشنیدی....؟ حرفاش از چاقو هم تیزتر بودن..!) و دستشو گذاشت رو صورتش... فکنم گریه کرده بود...
نشستم کنارش... گفتم:(عام... کلارک... میدونم که...)
هنوز حرفمو تموم نکرده بودم گفت:(ولی میدونی چیه...؟! اونا... احساسات ـت رو میکشن بیرون... بعد میپرسن: چیه؟! چرا انقدر سرد و بی احساس شدی؟! تو اینجوری نبودی! و بعدم.... مثل یه وسیله بی ارزش.... میندازنت دور.... )
جیمز:(بیا دربارش صحبت کنیم...)
کلارک:(ولم کن!... خودم با خودم دربارش صحبت میکنم...)
تکرار کردم:(بیا دربارش....)
هنوز حرفمو شروع نکردم داد زد:(گفتم ولم کن!!!)
از رفتاراش معلوم بود حوصله خودشو هم نداره.....
گفتم:(ب... باشه)
از اتاق رفتم بیرون....
فک کنم باید تنهاش میزاشتم
گفتم:(من میرم، اگه کارم داشتی زنگ بزن..)
هیچی نگفت
درو بستم و رفتم بیرون
(۱۵ دقیقه بعد)
(کلارک🫂❤️🩹)
نمیتونستم همینجوری توی خونه بمونم و ادای افسرده هارو دربیارم، باید میرفتم سرکار... کلی کار عقب مونده داشتم
لباسامو پوشیدم و در اتاقو باز کردم.... چشمم به آینه افتاد، جدیدا وقتی گریه میکردم چشمام مث کاسه خون میشد....
رفتم بیرون از خونه و درو قفل کردم....
دست تو جیبم کردم که یهو....
گفتم:(ای درد...)
سوییچ ماشینمو توی خونه جا گذاشته بودم
در خونه خیلی قفل داره، حوصله باز کردنشونو نداشتم...
عجله نداشتم.... ولی حوصله باز کردن قفلا رو هم نداشتم....
پس تنها راه... پیاده رفتن بودـ..
(پنج دقیقه بعد)
(کلارک🫂❤️🩹)
نمیدونم چرا... ولی از بچگیم دوست داشتم که از راه اصلی نرم.... همیشه از تو کوچه ها و جاهای تاریک میرفتم....
داشتم از بین کوچه ها میرفتم سمت اداره که....
یکی دستمال گرفت جلو دهنم
سعی کردم بزنمش، ولی خیلی زود بیهوش شدم...
ادامهـ دارد...
به به
برا سر کلارک جایزه گذاشتن🗿💔
بقیه پارت های رمان: https://wisgoon.com/c/1920495/
#سونیک #شدو #گاچا #گاچاکلاب #گاچانوکس #گاچا_کلاب #گاچا_نوکس #ادیت #ادیتور #اینشات #آرت #آرتیست #نقاش #نقاشی #اوسی #پینترست #وایب #گاچا_لایف #گاچا_لایف_دو
#sonic #shadow #Gacha #GachaClub #GachaNox #Gacha_Club #Gacha_Nox #Edit #Editor #Inshat #Art #Artist #Painter #Painting #oc #Pinterest #Vibe #gacha_Life #Gacha_Life_two
- ۶.۰k
- ۱۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط