به دیدن آمده بودم دری گشوده نشد

🌱🍒به دیدن آمده بودم دری گشوده نشد
صدای پای تو زآن‌سوی در شنوده نشد

سرت به بازوی من تكیه‌ای نداد و سرم
دمی به بالش دامان تو غنوده نشد

لبم به وسوسه‌ی بوسه دزدی آمده بود
ولی جواهری از گنج تو ربوده نشد

نشد كه با تو برآرم دمی نفس به نفس
هوای خاطرم امروز مشك سوده نشد

به من كه عاشق تصویرهای باغ و گلم
نمای ناب تماشای تو نموده نشد

یكی دو فصل گذشت از درو، ولی چه كنم
كه باز خوشه‌ی دلتنگی‌ام دروده نشد

چه چیز تازه در این غربت است؟ كی؟ چه زمان
غروب جمعه‌ی من بی تو پوك و پوده نشد؟

همین نه دیدنت امروز، روزها طی گشت
كه هر چه خواستم از بوده و نبوده نشد

غم ندیدن تو شعر تازه ساخت اگر
به شوق دیدن تو تازه‌ای سروده نشد🌱🍒

#حسین_منزوی
دیدگاه ها (۱)

🍒🌱گوش کنبه صدای دوردست مندر مه سنگین اوراد سحرگاهیو مرا در س...

🌱🍒-خدايا در قلبم انتظار چيزی کهاتفاق نميفته رو قرار مده…🌱🍒

🍒🌱به هر لبخند، یک «حافظ» غزل داشت. به هر گفتار، یک «سعدی» سخ...

🍒🌱حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنجفکر معقول بفرما گل بی خار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط