پارت ششم رمان وقتی دوست برادرته و

پارت ششم رمان وقتی دوست برادرته و...:


ات و جیمین رفتن بیرون، شوگا: ابجی منو ببخش من فقط چون نگرانت بودم اونجوری باهات رفتار کردم منو میبخشی؟

: اومم بله داداشی 😊

یونگی ث ات همو بغل کردن و ات گریه اش گرفت، یونگی: ات گریه نکن ابجی من نمیتونم گریه ات و تحمل کنم.

جیمین هم از گریه ات گریه اشگ رفت.جونگکوک جیمین و بغل کرد: داداش گریه نکن

جیمین: نمیتونم با گریه اش گریه ام میگیره داداشی.

جونگکوک: عیبی نداره.

ات از بغل یونگی اومد بیرون و به چشماش نگاه کرد

یونگی: ابجی میخوام بهت یه چیزی بگم

: چی؟

یونگی: یه مدت میخوام برم امریکا تو برو پیش جیمین تا من برمیگردم

: چییی چراااا؟؟

یونگی: میگم تنها نباشی

: اممم باشه

جیمین: خب فردا میام دنبالت تا ببرمت خونم ات

: مرسی جیمین کوچولو

جیمین: هاااا من از تو بلند ترم

: ولی برای من کوچولوییی

جیمین تو دلش عروسی بود بخاطر لقب ات)

یونگی: خب دیگه برو بخواب فردا با جیمین بری خونشون

: باشه

ات میرود تو اتاقش با یک لبخند و توی تخت اش دراز میکشد و چشماشو میبندد و میخوابد...

ادامه دارد...

نویسنده: elisa

مولوی🥺😂😂لایک کنید لطفا لایک فالوووو♥♥
دیدگاه ها (۱)

**پارت هفتم وقتی دوست برادرته و...: خورشید تازه از پشت کوه‌ه...

نمیدونم درس بخونم یا رمان بنویسم فردا پرسش فارسی دارم 😂ولی ر...

پارت دهم رمان برادرهای ناتنی من: روزها با مراقبت های زیاد اع...

دارم پارت دهم رمان برادرهای ناتنی من رو مینویسم منتظر باشید ...

پارت ۲۰ات: اخ جیمین سرشو از تو گردن از بیرون میاره جیمین: بی...

جیمین فیک زندگی پارت ۴۳#

جیمین فیک زندگی پارت ۷۸#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط