فصل اول کسی که دیده نمیشه

---

فصل اول: "کسی که دیده نمی‌شه"

بارون می‌بارید. شبویا همیشه همین‌طوره... تاریک، خیس، و پر از خاطره‌هایی که باید فراموش شن.

تو، پشت بوم یه ساختمون متروکه وایسادی. هودیتو کشیدی روی سرت، دستات سرد بود. نه از هوا — از نگاه‌هایی که نمی‌دیدنت.

چشمهات روی یه نفر قفل شده بود: مایکی.
تنها کنار موتور معروفش وایساده بود. اون هنوز همون نگاهو داشت... نگاه یه پادشاه شکسته.

تو از دور تماشا می‌کردی. همیشه همین‌طور.
از دور...
بی‌صدا...
بی‌ادعا...

تو عضو هیچ گنگی نبودی. هیچ‌کس اسمتو نمی‌دونست. ولی به طرز عجیبی همیشه در صحنه‌هایی بودی که مهم بودن.

بارها نجاتش دادی… بی‌اونکه خودش بدونه.

یادته اون شب که یکی قرار بود از پشت بهش شلیک کنه؟
یادته اون‌بار که پلن یه گروه برای قتلش تو خیابون‌های یوگاگاوا نقش بر آب شد؟
همه‌ش کار تو بود.

تو یه سایه بودی... و سایه‌ها حرف نمی‌زنن.
اما حالا یه چیزی درونت تغییر کرده بود. چون فهمیدی...

> مایکی داره سقوط می‌کنه. دوباره. و این بار شاید نتونه بلند شه.



ولی تو این بار نمی‌خوای فقط تماشاچی باشی.

تو می‌خوای کاری کنی... حتی اگه اون هیچ‌وقت نفهمه.
دیدگاه ها (۱)

خب، وقتشه برگردیم به داستان، اون‌جایی که میکا برای اولین بار...

بریم به گذشته‌ی میکا...اون روزها که مایکی هنوز پادشاه نشده ب...

شیپ میکا و مایکی خوبه بنظرتون

چطوره?

اون روزا که هیچکی دور من نموندتو رفیقم بودیتو یه نردبون واسه...

آدم همیشه از اون چیزی که داره... بیشتر می خواد...به هفته‌ای ...

اگه این بازی, بازی سال بشه که به احتمال زیاد می شه !!اون وقت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط