myBlacklife

#my_Black_life2
پارت¹²



=سلام(کیوت)
÷(دلش برای دونگ جو ضعف کرد)
÷سلام اوپا
=جیهون چرا اینجاس؟
÷بابام چون نگرانمه میگه که جیهون باید حتی تو مدرسه هم کنارت باشه
=آها
=(دستش رو دور کمر پیل حلقه کرد و پیل رو به خودش چسبوند)
=خب توهم بهش میگفتی اوپام ازم مراقبت میکنه
÷(اکلیلی شده)
=(دستش رو از کمر پیل ورداشت)
=(در حال ناز کردن موهای پیل)
÷چرا نازم میکنی؟(کیوت)
=چون رفیقمی و دوس دارم مشکلیه؟
÷نه(اکلیلی شده)
=شی اون و جیهون چه زود رفیق شدن
÷اره دقیقا(کیوت)
یکمم بریم سمت صحبت های زیبای جیهون و شی اون[شیپ جدید][این دوتا رو گی کنم باهم باشن؟]
@من تو نگاه اول فهمیدم اونا هم رو دوس دارن اونا چرا نمیفهمننننننننن
‰دقیقا منم اصلا مودم همینه
بریم خونه ی یوری اینا
ویو یوری
صب با دل دردی شدیدی بیدار شدم و بک جین رو دیدم که مث پیشی ها خوابیده میخواستم پاشم برم ببینم پیل رفته مدرسه یا نه ولی یهو بک جین منو بغل کردو به خودش چسبوند
_کجا با این عجله بیبی
+ع اوپا بیدار شدی؟
_اره دل‌درد داری؟
+خیلی
_بیا ماساژت بدم
_(در حال ماساژ دادن یوری)
+اوپا بزار برم ببینم پیل رفته مدرسه
_اوک برو
+خیلی کنجکاوم بدونم اگه بابابزرگت دخترم رو نمیکشت دخترم چه شکلی بود(بغض)
+راستی گروه خونیِ منو تو و پیل یکیه
_چاگیا
+هوم
_میخواستم یه حقیقتی رو بهت بگم
+خب بگو
_پیل بچه ی اصلیِ ماعه
+چی منظورت چیه؟
_وقتی تو رو بردیم بیمارستان که بفهمیم حامله ای یا نه اونجا فهمیدم که ۹ ماهه حامله ای ولی به دلیل اینکه نخواستم بابابزرگم بچمون رو بکشه به دکتر گفتم که بچه رو از تو شکمت در بیاره و به تو بگه که تو یه ماهه حامله ای(بغض)
+(بغض کرده)
_و وقتی رفتیم دادگاه به یکی از بادیگاردا گفتم که اگه رفتم زندان پیل رو بزاره سر راهت تا ورش داری
+(گریه میکنه)
+اگه ورش نداشته بودم چی؟(گریه)
_به یکی از بادیگاردها میگفتم که بیاد بزاره جلو در خونه‌ی بابات تا ورش داری خودشم من تو رو میشناسم تو مهربون تر از این حرفایی(بغض)
+میگم آخه چرا گروه خونیمون یکیه(بغض)
_حالا گریه نکن خواهش میکنم چون اگه گریه کنی منم گریه میکنم
+چشم
_(لبخند کیوت)
_راستی دلت درد میکرد بهتر شد؟
+اره مرسی اوپا
_بریم بیرون؟
+اوهوم(کیوت)
ویو مدرسه
زنگ تفریح*
÷وای چقد زر زر میکرد
=آی دارم میمیرم
‰برم از بوفه براتون غذا بگیرم؟
÷=سوال میکنی؟(هم زمان گفتن)
@منم باهات میام





منتظر پارتای بعدی باشید گوگولیا



خمارییییییییی
نویسنده:مالک رابین
دیدگاه ها (۲)

#my_Black_life2 پارت¹³(یون هون:€)(یون هون:یکیه که روی پیل کر...

#my_Black_life2پارت¹⁴‌=باشه کوچولو آروم باش😂🎀‰@(در حال نقشه ...

#my_Black_life2 پارت¹¹@بریم بیرون؟÷بریم شهربازی @نه تو زخمی ...

#my_Black_life2 پارت¹⁰رفتن شی اون رو گذاشتن خونه*=خب بریم؟÷ن...

#my_Black_life2 پارت²²خلاصه:رفتن لوازم رو خریدن و رفتن دور د...

#my_Black_life2 پارت²¹€وایسا ببینم داداشت کج..........(شی او...

#my_Black_life2 پارت²³(پارت آخر فصل۲)[راستش یه ایده هایی دار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط