اغوشاستاد

#اغوش_استاد🌙
#پارت_111

نمیدونم چقدرگذشته بود که دراتاق بازشد وسریع بلندشدیم وجلوی دکتر وگرفتیم که نگاهی بهمون کردوگفت:

_چه نسبتی باهاش دارین؟

غزل نگاهی بهم کردوگفت:

_من دوستشم ایشونم برادر من هستن

_بیمارتون بهوش اومده حالش خوبه...بخاطرضعف بدنی ازحال رفته

_ممنونم آقای دکتر

_خواهش میکنم دخترم..بیشترمواظب دوستت باش

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎من قهر کردم از دلم در بیارید تا پارت بعدی بزارم😒😂
دیدگاه ها (۳)

#اغوش_استاد🌙#پارت_112‌بعدازرفتن دکتر قبل ازغزل رفتم داخل وبه...

#اغوش_استاد🌙#پارت_113ازم روگرفت وچشماش وبست باصدای گرفته غزل...

میخوام رمان بنویسم موضوع چی باشه🤔

#اغوش_استاد🌙#پارت_110‌_این سومین بار که این اتفاق میفته...حت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط