پارت ۳۲
پارت ۳۲
کوک: باش بیا پایین
ویو راوی: ات و کوک بلاخره رسیدن بچه ها همه جیغ داد می کردن از خوشحالی کاناده و لالیا پریدن بغل ات از خوشحالی میا هم یع گوشه دپ شده بود هم حسودیش گرفته بود هم ناراحتیش.
اقای هانگ امد
هانگ: ات کجا بودی کلی نگرانت شده بودیم
ات: ببخشید اقای هانگ من تو جنگل گم شده بودم.
هانگ: ایرادی نداره امیدوارم تو این مدت چیزیت نشده باشه.
ات: نه اقای هانگ من حالم خوبه خوبه
هانگ: خیلی خب می تونید به کارتون ادامه بدید اما خیلی مراقب باشید و از هم جدا نشید.
ات، کوک: چشم
(پرش زمانی به دو روز بعد)
کاناده: ات واقعا کوک تو رو خیلی دوست داره
ات: چی، چرا اینو میگی
کاناده: چون وقتی نبودی کلی سر میا داد زد و سرزنشش کرد اونقدر که میا از شدت گریه نمی دونست چیکار خودشم از اتاق بیرون نمیومد اصلا.
ات:م..... م... من نمی دونم الان باید چی بگم اما خب منم کوک رو خیلی دوست دارم.
نویسنده تانی
کوک: باش بیا پایین
ویو راوی: ات و کوک بلاخره رسیدن بچه ها همه جیغ داد می کردن از خوشحالی کاناده و لالیا پریدن بغل ات از خوشحالی میا هم یع گوشه دپ شده بود هم حسودیش گرفته بود هم ناراحتیش.
اقای هانگ امد
هانگ: ات کجا بودی کلی نگرانت شده بودیم
ات: ببخشید اقای هانگ من تو جنگل گم شده بودم.
هانگ: ایرادی نداره امیدوارم تو این مدت چیزیت نشده باشه.
ات: نه اقای هانگ من حالم خوبه خوبه
هانگ: خیلی خب می تونید به کارتون ادامه بدید اما خیلی مراقب باشید و از هم جدا نشید.
ات، کوک: چشم
(پرش زمانی به دو روز بعد)
کاناده: ات واقعا کوک تو رو خیلی دوست داره
ات: چی، چرا اینو میگی
کاناده: چون وقتی نبودی کلی سر میا داد زد و سرزنشش کرد اونقدر که میا از شدت گریه نمی دونست چیکار خودشم از اتاق بیرون نمیومد اصلا.
ات:م..... م... من نمی دونم الان باید چی بگم اما خب منم کوک رو خیلی دوست دارم.
نویسنده تانی
۹.۲k
۰۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.