جیمین فیک زندگی پارت ۷۶#
جیمین فیک زندگی پارت ۷۶#
جیمین: ات با من ازدواج میکنی
توع این حرف و نداشتم . زبونم نمیچرخید که جوابشو بدم. ساکت بودم طوری که جیمین هم داشت ناامید میشد وولبخندش محو شده بود . زود باش ات بگو
ات: اره
بالاخره زبونم چرخید و لبخند هم رو لب جیمین نشست. حلقه رو داخل انگشتم گذاشت و یه بوسه به دستم زد و بلند شد و بغلم کرد .
اصلا متوجه اشکام که از خوشحالی میریخت نبودم . از وقتی جیمین رو دیدم احساسی ترشدم که متوجه اشک های جیمین شدم. همینطور که لبخند میزد اشکش میریخت . با دستام صورتش رو قاب گرفتم و با انگشتم اشکش رو پاک کردم که دستم رو از صورتش گرفت و بوسید و دوباره گذاتش روی صورت خودش.
ات: اقای پارک احساساتی هستید
جیمین بخاطر توعه
جیمین : خب خانم ات
ات: جونم
جیمین: الان خوشحالی
ات: اره خیلی
جیمین: خوبه اما هنوز مونده
ات: چی مونده
جیمین: عزیزم چقدر خنگ شدی
ات: عه جیمین نرین تو این لحظه رمانتیک بگو چی مونده
جیمین: هفته بعد میخوام عروست کنم
ات: انقدر زود
جیمین: نه اتفاقا خیلی دیر هم هست ...
جیمین: ات با من ازدواج میکنی
توع این حرف و نداشتم . زبونم نمیچرخید که جوابشو بدم. ساکت بودم طوری که جیمین هم داشت ناامید میشد وولبخندش محو شده بود . زود باش ات بگو
ات: اره
بالاخره زبونم چرخید و لبخند هم رو لب جیمین نشست. حلقه رو داخل انگشتم گذاشت و یه بوسه به دستم زد و بلند شد و بغلم کرد .
اصلا متوجه اشکام که از خوشحالی میریخت نبودم . از وقتی جیمین رو دیدم احساسی ترشدم که متوجه اشک های جیمین شدم. همینطور که لبخند میزد اشکش میریخت . با دستام صورتش رو قاب گرفتم و با انگشتم اشکش رو پاک کردم که دستم رو از صورتش گرفت و بوسید و دوباره گذاتش روی صورت خودش.
ات: اقای پارک احساساتی هستید
جیمین بخاطر توعه
جیمین : خب خانم ات
ات: جونم
جیمین: الان خوشحالی
ات: اره خیلی
جیمین: خوبه اما هنوز مونده
ات: چی مونده
جیمین: عزیزم چقدر خنگ شدی
ات: عه جیمین نرین تو این لحظه رمانتیک بگو چی مونده
جیمین: هفته بعد میخوام عروست کنم
ات: انقدر زود
جیمین: نه اتفاقا خیلی دیر هم هست ...
- ۱۱.۴k
- ۲۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط