پارت بیست و سه
#پارت_بیست_و_سه
طاها: چون اگه سرتو بچرخونی میبینی که همه ی نگاها رو تو
رها: خب من چیکار کنم
طاها: رها ببین درسته زوری ازدواج کردی و نه من تورو دوست دارم نه تو منو ولی کسی حق نداره تورو نگاه کنه فهمیدی
رها: نه نفهمیدم چون حرفت بی منطقه فقط اسمم تو شناسنامه ی توعه نمیتونم هرکاری که دلم میخاد بکنم در ضمن اونایی که دارن نگام میکنن (منظور چندین پسر) ادم هایی مثل توان پس سخت نگیر
طاها: با حرفی که رها زد دیدم راس میگه ولی به روی خودم نیاوردم و گفتم
رها: ادم هایی مثل من چشونه مگه
طاها: هیچیشون نیست فقط یکم هیز و چشم چرونن و هیچ احساساتی ندارن یا بهتر بگم مثل تو یه رباتن
طاها: حالا بگذریم از تهمت هایی که تو به منو امثال من زدی ولی ربات دیگه چیه؟ من رباتم
رها: بله رباتی
طاها: چرا انوقت
رها: چون تو یه ادم بی احساس مغروری که فقط به منافع خودت فکر میکنی
طاها: اهوم
رها: بعد غذا رو خوردیم و رفتیم پاساژ که طاها منو برد سمت یه مغازه و گفت انتخاب کن منم یکیو انتخاب کردم که گفت
طاها: رها این لباس خیلی بازه امثال منم تو اون مهمونی زیاده ولی تا من هستم نیازی به امثال من نداری
رها: اخه این خیلی خوشگله
طاها: نه رها
رها: اوففففف باشه
طاها: این بهتره(به یه لباس اشاره میکنه)
رها:ولی خدایی سلیقه اش قشنگ بود
گفتم قبوله و رفتم تو پرو و لباسو پوشیدم دستم به زیپ لباس که پشت بود نمیرسید تا ببندم که یهو...
لایک♥کامنت💌فراموش نشه😘😘😍😍
طاها: چون اگه سرتو بچرخونی میبینی که همه ی نگاها رو تو
رها: خب من چیکار کنم
طاها: رها ببین درسته زوری ازدواج کردی و نه من تورو دوست دارم نه تو منو ولی کسی حق نداره تورو نگاه کنه فهمیدی
رها: نه نفهمیدم چون حرفت بی منطقه فقط اسمم تو شناسنامه ی توعه نمیتونم هرکاری که دلم میخاد بکنم در ضمن اونایی که دارن نگام میکنن (منظور چندین پسر) ادم هایی مثل توان پس سخت نگیر
طاها: با حرفی که رها زد دیدم راس میگه ولی به روی خودم نیاوردم و گفتم
رها: ادم هایی مثل من چشونه مگه
طاها: هیچیشون نیست فقط یکم هیز و چشم چرونن و هیچ احساساتی ندارن یا بهتر بگم مثل تو یه رباتن
طاها: حالا بگذریم از تهمت هایی که تو به منو امثال من زدی ولی ربات دیگه چیه؟ من رباتم
رها: بله رباتی
طاها: چرا انوقت
رها: چون تو یه ادم بی احساس مغروری که فقط به منافع خودت فکر میکنی
طاها: اهوم
رها: بعد غذا رو خوردیم و رفتیم پاساژ که طاها منو برد سمت یه مغازه و گفت انتخاب کن منم یکیو انتخاب کردم که گفت
طاها: رها این لباس خیلی بازه امثال منم تو اون مهمونی زیاده ولی تا من هستم نیازی به امثال من نداری
رها: اخه این خیلی خوشگله
طاها: نه رها
رها: اوففففف باشه
طاها: این بهتره(به یه لباس اشاره میکنه)
رها:ولی خدایی سلیقه اش قشنگ بود
گفتم قبوله و رفتم تو پرو و لباسو پوشیدم دستم به زیپ لباس که پشت بود نمیرسید تا ببندم که یهو...
لایک♥کامنت💌فراموش نشه😘😘😍😍
۲۲.۴k
۰۱ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.