پارت : 1
پارت : 1
با هیجان ذوق به اینو اون ور میپریدم یه دست گل رز دستم بود با بلندگو با هیجان به طرف در نگاه کردم تهیونگ دیدم که با خوشحالی به طرف میاد با ذوق شوق به طرفش دویدم خودم توی بغلش پرت کردم ته ته: با لبخند عشق دلم چطوره
ا.ت: از این بهتر نمیشم خودم محکم تر بهش چسبیدم تهیپنگ خنده ریزی کرد بخودش بیشتر فشارن داد با دستی که دورم حلق شد یهو کشیده شدم جا خوردم میخوستم برگردم که یه چیزه مثل تفنگ روی پهلوم گرفته شد با ترس به جلو که تهیونگ بود نگاه کردم که با ترس نگاهم می کرد زمزمه وار گفتم تهیونگ اون شخص با صدای خشنش گفت : دختر خوبی باش به شوهرت بگو راه بیوفته جلومون بریم بیرون بدون صدا وگرنه بد میبینه از ترس تکون بزور میخوردم که فشاری با اسلحه به کمرم داد به خودم اومدم با بعض گفتم:تهیونگ میگه برو جلو راه بیوفت وگرنه بد میبینی
تهیونگ با شوک کاری که گفته شد انجام داد تا به جای خلوتی رفتیم جیزی روی دهنم اومد میخواستم تقلا کنم ولی دیر شد و سیاهی....
اگه بقیش میخواستید بهم بگید بزارم براتون
با هیجان ذوق به اینو اون ور میپریدم یه دست گل رز دستم بود با بلندگو با هیجان به طرف در نگاه کردم تهیونگ دیدم که با خوشحالی به طرف میاد با ذوق شوق به طرفش دویدم خودم توی بغلش پرت کردم ته ته: با لبخند عشق دلم چطوره
ا.ت: از این بهتر نمیشم خودم محکم تر بهش چسبیدم تهیپنگ خنده ریزی کرد بخودش بیشتر فشارن داد با دستی که دورم حلق شد یهو کشیده شدم جا خوردم میخوستم برگردم که یه چیزه مثل تفنگ روی پهلوم گرفته شد با ترس به جلو که تهیونگ بود نگاه کردم که با ترس نگاهم می کرد زمزمه وار گفتم تهیونگ اون شخص با صدای خشنش گفت : دختر خوبی باش به شوهرت بگو راه بیوفته جلومون بریم بیرون بدون صدا وگرنه بد میبینه از ترس تکون بزور میخوردم که فشاری با اسلحه به کمرم داد به خودم اومدم با بعض گفتم:تهیونگ میگه برو جلو راه بیوفت وگرنه بد میبینی
تهیونگ با شوک کاری که گفته شد انجام داد تا به جای خلوتی رفتیم جیزی روی دهنم اومد میخواستم تقلا کنم ولی دیر شد و سیاهی....
اگه بقیش میخواستید بهم بگید بزارم براتون
۱.۲k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.