موهای ژولیده

موهای ژولیده
عینک گرد
و شلواری که مدام روی زمین کشیده میشد

تن سردش و آه‌های پی‌درپیِ دیوانه کننده‌اش
و چشمانی که همیشه از پنجره‌ی کوچکِ کافه به بیرون نگاه میکرد...

گویی منتظر کسی بود که هیچگاه قرار نیست بیاید!
اینها تمام مشخصه‌هایش بود...

و من دقیقا روی صندلی روبه‌رویی‌اش!
با چشمانی که همیشه دوخته شده بودند به چشمانش
و قلبی که که با هربار دیدنش آنچنان ضربات تند و کوبنده‌ای به قفسه‌ی سینه‌ام میزد که گویی تصمیمش را گرفته بود و می‌خواست خودش تمام فاصله‌ی میان ما را طی کند
و تمام حرفش را از زبان خودش بگوید!

و بُغضی که تا ابد در گلویم ماند
اینها هم تمام مشخصه‌های من بودند!

پس از گذر چند سال اینروزها نزدیک به زمستان ما با همان فاصله با همان مشخصه‌هایمان...

چند پاییز دیگر باید بگذرد تا مشخصه‌هایمان تغییر کند
و این فاصله‌ی چند متری کشنده تمام شود...؟!
#مهدیس_دانافر
دیدگاه ها (۳)

هرگز با زنی که نومید گریه می کندنجنگ..صورتش را نمی بینی؟تمام...

بانو هیچکس دوستت نداردهیچکس مواظب قلب و احساس تو نیستهمه عاب...

بامن رفت و آمد نکن... رفتن فعلی قشنگی نیست... با من فقط راه ...

تقدیم ب زنان ودختران ویسگونواقعا تا کی؟تا کی باید به زن به د...

# رمان مافیایی نامجون: سایه‌های نقره‌ای## قسمت دوم: دیدار در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط