گر بی بهانه برای کسی بخواهی بنویسی چه خواهی نوشت ؟
گر بی بهانه برای کسی بخواهی بنویسی چه خواهی نوشت ؟
و اگر آن کس سرش به کار همه باشد و بی آنکه ببینی اش حواست را به خودش جلب کند چه ؟
شاید بپرسی : بستگی به آدمش دارد !
حالا اگر جواب دهم : اگر آنکس همه ی کس و کارت باشد چه ؟
اگر منتظر باشی و ندانی چرا بعد از این همه سال هنوز دلتنگی چه می نویسی ؟
#اگر_عصرهای ۵ شنبه_بیشتر غم دلت را بردارد چه ؟
یاد مادران شهدای مفقودالاثر افتادم که با هر صدای در حس می کنند فرزندشان است که باز گشته
دلم دارد می سوزد همرا نوای آرام اسکادران که دارم گوش می کنم ...
و نمی دانم اگر تو هم الان جای من نشسته بودی چه حالی داشتی و چه می نوشتی ؟
شاید این طور شروع کنم :
برای تمام دارو ندارم ....تمام کس و کارم ....برای امامم !
دلم تنگ است و نمی دانم تنگی دل را که باز خواهد کرد ؟
حتی عطر یاس که در حیاط پیچیده بیشتر اشکم را در می آورد تا آرامم کند ....
خسته ام و انگار خستگی رسم روزگار ما شده ...نه ؟
کاش می شدکاری برای ما و دل فراموشی های ما بکنی !!!
حتی دوستانم هم دیگر آن دوستان قدیمی نیستند و به دلتنگی یم برای تو می خندد ...
می گویند : رمانتیک شدی ! نوستالژی فکر می کنی ! و ...
بگو ....به من بگو که آنها اشتباه می کنند و باید دلم برایت تنگ شود ...
بگو !!!
....
هنوز نمی دانم چه بنویسم
و اگر آن کس سرش به کار همه باشد و بی آنکه ببینی اش حواست را به خودش جلب کند چه ؟
شاید بپرسی : بستگی به آدمش دارد !
حالا اگر جواب دهم : اگر آنکس همه ی کس و کارت باشد چه ؟
اگر منتظر باشی و ندانی چرا بعد از این همه سال هنوز دلتنگی چه می نویسی ؟
#اگر_عصرهای ۵ شنبه_بیشتر غم دلت را بردارد چه ؟
یاد مادران شهدای مفقودالاثر افتادم که با هر صدای در حس می کنند فرزندشان است که باز گشته
دلم دارد می سوزد همرا نوای آرام اسکادران که دارم گوش می کنم ...
و نمی دانم اگر تو هم الان جای من نشسته بودی چه حالی داشتی و چه می نوشتی ؟
شاید این طور شروع کنم :
برای تمام دارو ندارم ....تمام کس و کارم ....برای امامم !
دلم تنگ است و نمی دانم تنگی دل را که باز خواهد کرد ؟
حتی عطر یاس که در حیاط پیچیده بیشتر اشکم را در می آورد تا آرامم کند ....
خسته ام و انگار خستگی رسم روزگار ما شده ...نه ؟
کاش می شدکاری برای ما و دل فراموشی های ما بکنی !!!
حتی دوستانم هم دیگر آن دوستان قدیمی نیستند و به دلتنگی یم برای تو می خندد ...
می گویند : رمانتیک شدی ! نوستالژی فکر می کنی ! و ...
بگو ....به من بگو که آنها اشتباه می کنند و باید دلم برایت تنگ شود ...
بگو !!!
....
هنوز نمی دانم چه بنویسم
۸.۳k
۲۴ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.