چندشاتی
"چندشاتی"
p.1
باوبرخورد محکمدر به چارچوب در ، باد ملایمی بهشخورد..
سکوت همه جارو فرا گرفته..
سکوت بعد از درد..
بدون اینکه حتی غر بزنه یا حرفیبزنه، به سمت مبل رفت و حرفای پسر رو داخل ذهنش مرور کرد...
-"هیچکس تورو نمیخواد..."
-"تو بدرد نخور ترین آدمی هستی که من دیدم"
-"حتی حاضر نیستم یکبار دیگه ببینمت.."
دوباره اشکاش سرازیر شد..
شوری اشک هاش رو داخل دهنش مزه مزه میکرد..
صدای هق هق دختر داخل خونه میپیچید..
به سمت دستشویی رفت و صورتشو شست...
زیر چشماش قرمز شده بود...
بر اثر گریه پف کرده بود..
p.1
باوبرخورد محکمدر به چارچوب در ، باد ملایمی بهشخورد..
سکوت همه جارو فرا گرفته..
سکوت بعد از درد..
بدون اینکه حتی غر بزنه یا حرفیبزنه، به سمت مبل رفت و حرفای پسر رو داخل ذهنش مرور کرد...
-"هیچکس تورو نمیخواد..."
-"تو بدرد نخور ترین آدمی هستی که من دیدم"
-"حتی حاضر نیستم یکبار دیگه ببینمت.."
دوباره اشکاش سرازیر شد..
شوری اشک هاش رو داخل دهنش مزه مزه میکرد..
صدای هق هق دختر داخل خونه میپیچید..
به سمت دستشویی رفت و صورتشو شست...
زیر چشماش قرمز شده بود...
بر اثر گریه پف کرده بود..
- ۲۳۱
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط