چندشاتی

"چندشاتی"

p.1

باوبرخورد محکم‌در به چارچوب در ، باد ملایمی بهش‌خورد..

سکوت همه جارو فرا گرفته..

سکوت بعد از درد..

بدون اینکه حتی غر بزنه یا حرفی‌بزنه، به سمت مبل رفت و حرفای پسر رو داخل ذهنش مرور کرد...

-"هیچکس تورو نمیخواد..."

-"تو بدرد نخور ترین آدمی هستی که من دیدم"

-"حتی حاضر نیستم یکبار دیگه ببینمت.."

دوباره اشکاش سرازیر شد..

شوری اشک هاش رو داخل دهنش مزه مزه میکرد..

صدای هق هق دختر داخل خونه میپیچید..

به سمت دستشویی رفت و صورتشو شست...

زیر چشماش قرمز شده بود...

بر اثر گریه پف کرده بود..
دیدگاه ها (۰)

بماند به یادگار.‌.کایلی : ۱۴شهر : قزویننویسنده..تازکار

چندشاتی جونگکوک(پارت۳)

🦋 wounded butterfly 🦋part 9کاغذو باز کرد و با دست خطی که دید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط