blood voice
blood voice
(صدای خونین )
part 6
دامنش را مرتب کرد و نشست به روبه رو خیره ماند .تا به امروز به چنین جایی نیامده بود نه اینکه دلش نخواهد بلکه وقتی پیدا نمیکرد .باد عصرگاهی موهایش را به بازی گرفت و به اینطرف و آنطرف میراند مجذور بازی باد با موهایش بود که گارسون اورا صدا زد . بلند شد ،و به طرفش رفت نگاهی به اطرافش کرد تا مطمئن شود فرد آشنایی آنجا نباشد سپس با دستان نازک و ظریفش سینی را گرفت، سپس به سمت اتاق خودش و فئودور رفت . وقتی وارد شد فئودور را نیافت سرش را به دوباره چرخانید و بعد از اینکه به سمت دستشویی رفت جیغ بلندی از آنجا برخواست و دخترکی با موهایی که مانند آسمان شب بود ترسیده بیرون پرید . میتوانست ببیند که بغض گلویش را میفشارد اما گریه نمیکند . یوسانو (دازای از او خواسته تا همه چیز را به آنان بگوید و اگر نیاز بود بیاموزد )
در را زد و پس از صدور اجازه وارد شد . سیگما و همکارش روی مبل نشسته بودند و سیگما بازو های دختر دیگر را مالش میدهد . تا نگاهش به یوسانو افتاد فورا پرسید
_الان من چیکارکنم ؟! میمیرم ؟! یا شاید مریضم ؟!
نمیدانست درباره ی چه سخن میگوید و حال اورا از سیگما جویا شد ، پس از اتمام حرف هایش یوسانو خندید بلند ،بلند هم میخندید .
+دختر .. هیچی نشده
دوباره خندید .
فئودور با خشمی که سعی بر مهارش داشت گفت
_یعنی الان خونریزیم طبیعیه ؟! اصلا چرا داره خون میاد ؟!
یوسانو دیگر نمیخندید هردو را نشاند و برایشان توضیح داد که چه شده و ماجرا از چه قرار است . هردو با صورتی پکر و متعجب و سری کج به استقبال حرف هایش رفتند .
انتقاد کنید
ایده مال خودمه
(صدای خونین )
part 6
دامنش را مرتب کرد و نشست به روبه رو خیره ماند .تا به امروز به چنین جایی نیامده بود نه اینکه دلش نخواهد بلکه وقتی پیدا نمیکرد .باد عصرگاهی موهایش را به بازی گرفت و به اینطرف و آنطرف میراند مجذور بازی باد با موهایش بود که گارسون اورا صدا زد . بلند شد ،و به طرفش رفت نگاهی به اطرافش کرد تا مطمئن شود فرد آشنایی آنجا نباشد سپس با دستان نازک و ظریفش سینی را گرفت، سپس به سمت اتاق خودش و فئودور رفت . وقتی وارد شد فئودور را نیافت سرش را به دوباره چرخانید و بعد از اینکه به سمت دستشویی رفت جیغ بلندی از آنجا برخواست و دخترکی با موهایی که مانند آسمان شب بود ترسیده بیرون پرید . میتوانست ببیند که بغض گلویش را میفشارد اما گریه نمیکند . یوسانو (دازای از او خواسته تا همه چیز را به آنان بگوید و اگر نیاز بود بیاموزد )
در را زد و پس از صدور اجازه وارد شد . سیگما و همکارش روی مبل نشسته بودند و سیگما بازو های دختر دیگر را مالش میدهد . تا نگاهش به یوسانو افتاد فورا پرسید
_الان من چیکارکنم ؟! میمیرم ؟! یا شاید مریضم ؟!
نمیدانست درباره ی چه سخن میگوید و حال اورا از سیگما جویا شد ، پس از اتمام حرف هایش یوسانو خندید بلند ،بلند هم میخندید .
+دختر .. هیچی نشده
دوباره خندید .
فئودور با خشمی که سعی بر مهارش داشت گفت
_یعنی الان خونریزیم طبیعیه ؟! اصلا چرا داره خون میاد ؟!
یوسانو دیگر نمیخندید هردو را نشاند و برایشان توضیح داد که چه شده و ماجرا از چه قرار است . هردو با صورتی پکر و متعجب و سری کج به استقبال حرف هایش رفتند .
انتقاد کنید
ایده مال خودمه
۲.۶k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.