سلام پدر
سلام پدر
امشب تو را «پدر» صدا میزنم
و جواب هر اعتراضی را با سکوت میدهم!
با سکوت...
با همان سکوتی که آن «اولین ثانیه» همه جا را فرا گرفت
آن چهره گریان مادر...
آن تبلت منحوس... که از روی میز برداشتمش...
چند ثانیه نگاهش کردم...
و دیگر نمیدانم کجا گذاشتمش!
دیگر یادم نمیآید ادامهاش را پدر...
داد میزدم...
تند و تند لباس میپوشیدم...
گریه میکردم...
به هرکس مقصر میدانستم بد میگفتم...
و اینبار
کسی مانعم نمیشد!
هیچکس نمیگفت آرام باش!
هیچکس مزاحم دادهای من بر سر زمین و زمان نمیشد پدر!
انگار دیگر هیچکس زمین و زمان را نمیخواست...
فقط یکبار چنین چیزی را دیده بودم
آن صبحی که گفتم چی شده؟ گفتند امام رفته پیش خدا
دبستانی بودم؟
مگر چند سالم بود؟
خانه یکهو خراب شد!
مادرم... خالههایم... مادربزرگم...
هیچکس مانع دادزدن هیچکس نمیشد!
هیچکس انگار دنیا را بیامام نمیخواست...
صبحِ بیتو هم صبحی دگر بود پدر
نمیدانی چقدر برایت حرف دارم
نمیدانی چقدر گله دارم
نمیدانی چقدر داغ دیدهایم از وقتی رفتهای
نمیدانم
شاید هم همهچیز را میدانی تو
شاید هم تو بودی و شهدا بودند که هنوز هستیم!
شاید هم تو هستی که هنوز دلت میخواهد برایت بنویسم...
چمدان سفر را که بستیم بیا ما را بدرقه کن پدر!
بیا و بگو این ما را دوست داشت!
بیا به خدا شهادت بده که ما گریه کردیم برای تو...
به ۱:۲۰ صبح جمعه قسمت میدهم پدر!
از خدا بخواه که ما بیاییم پیش تو
بیاییم پیش امام و شهداء
پیش سیدالشهداء
┄┅═✧❁🇮🇷❁✧═┅┄
#بنات_المهدی
https://eitaa.com/joinchat/3245080820Cd662284f32
🍃✨️
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
امشب تو را «پدر» صدا میزنم
و جواب هر اعتراضی را با سکوت میدهم!
با سکوت...
با همان سکوتی که آن «اولین ثانیه» همه جا را فرا گرفت
آن چهره گریان مادر...
آن تبلت منحوس... که از روی میز برداشتمش...
چند ثانیه نگاهش کردم...
و دیگر نمیدانم کجا گذاشتمش!
دیگر یادم نمیآید ادامهاش را پدر...
داد میزدم...
تند و تند لباس میپوشیدم...
گریه میکردم...
به هرکس مقصر میدانستم بد میگفتم...
و اینبار
کسی مانعم نمیشد!
هیچکس نمیگفت آرام باش!
هیچکس مزاحم دادهای من بر سر زمین و زمان نمیشد پدر!
انگار دیگر هیچکس زمین و زمان را نمیخواست...
فقط یکبار چنین چیزی را دیده بودم
آن صبحی که گفتم چی شده؟ گفتند امام رفته پیش خدا
دبستانی بودم؟
مگر چند سالم بود؟
خانه یکهو خراب شد!
مادرم... خالههایم... مادربزرگم...
هیچکس مانع دادزدن هیچکس نمیشد!
هیچکس انگار دنیا را بیامام نمیخواست...
صبحِ بیتو هم صبحی دگر بود پدر
نمیدانی چقدر برایت حرف دارم
نمیدانی چقدر گله دارم
نمیدانی چقدر داغ دیدهایم از وقتی رفتهای
نمیدانم
شاید هم همهچیز را میدانی تو
شاید هم تو بودی و شهدا بودند که هنوز هستیم!
شاید هم تو هستی که هنوز دلت میخواهد برایت بنویسم...
چمدان سفر را که بستیم بیا ما را بدرقه کن پدر!
بیا و بگو این ما را دوست داشت!
بیا به خدا شهادت بده که ما گریه کردیم برای تو...
به ۱:۲۰ صبح جمعه قسمت میدهم پدر!
از خدا بخواه که ما بیاییم پیش تو
بیاییم پیش امام و شهداء
پیش سیدالشهداء
┄┅═✧❁🇮🇷❁✧═┅┄
#بنات_المهدی
https://eitaa.com/joinchat/3245080820Cd662284f32
🍃✨️
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
۱.۷k
۲۲ تیر ۱۴۰۲