متحرک
متحرک
سال ها در گذرند
ماه ها ، ساعت ها
چه شتابی دارند این روزها ،ثانیه ها
انگار همین دیروز بود
کودکی محو تخیل بودم
گوشه ای خلوت، بی خیال از همه جا
به تماشا می نشستم، لانه ی مورچه را ساعت ها
روز ها در پی گنج ،می ساختم توی هر باغچه ای گودالی
یا که می ساختم با گِل، قصری از جنس طلا، پوشالی
عاشقش بودم،شعله را می گویم
رقص زیبای شراره در باد
سرخ وآبی، زرد مثل آفتاب
وای عجب تصوری از فردا
خلبانی، دکتری’، مهندسی
آرزوی بچه ها ، این قبیل از شغلها
من امّا آرزو می کردم، بزرگی باشم
شاعری ، خنیاگری ، از همه بیشتر، کیمیا گری دوست داشتم
آه . . .
وچقدر زود گذشت کودکیم
صدحیف که تکرار ندارد، آن روز ها
و امّا حالا ، من بزرگسالم ، اما نه بزرگ
خالی از آرامش ، پر شدم از انتظارات حقیر
شغل ،ماشین ، مسکن و این قبیل آرزوهای فقیر
از پس این همه از سال ها
ذهن زیبای خیال انگیزم ، حالا
پر شد ازحسرت و غصه، از ترس
آنچه رفت و اینک و ، از فردا
ذهن من ،پر شده از ای کاش ها
ای کاش .. .
ای کاش چنان می شد و ای کاش چنین می کردم
وچنان خواهد شد، این ها همه هر روز به خود می گویم
آه . . .
ای کاش زمان می ایستاد
تا که من پر کنم خالی انجام همه باید ها
یا نه ای کاش که می شد، ببینم حالا
که چه خواهد شد فردا
زودتر، آماده کنم ، هرچه لازم دارم
تا که خوش تر بکنم فردا را
امّا نه ، . . .
این ها ، همه آرزوهای محال است
راز خوشبختی چیست
ای کاش که می دانستم
سرّ آرامش رویایی کودک را
این چه رازیست که کودک داناست.
رضای عزیز سلام
عالی بود روزتون خوش
سال ها در گذرند
ماه ها ، ساعت ها
چه شتابی دارند این روزها ،ثانیه ها
انگار همین دیروز بود
کودکی محو تخیل بودم
گوشه ای خلوت، بی خیال از همه جا
به تماشا می نشستم، لانه ی مورچه را ساعت ها
روز ها در پی گنج ،می ساختم توی هر باغچه ای گودالی
یا که می ساختم با گِل، قصری از جنس طلا، پوشالی
عاشقش بودم،شعله را می گویم
رقص زیبای شراره در باد
سرخ وآبی، زرد مثل آفتاب
وای عجب تصوری از فردا
خلبانی، دکتری’، مهندسی
آرزوی بچه ها ، این قبیل از شغلها
من امّا آرزو می کردم، بزرگی باشم
شاعری ، خنیاگری ، از همه بیشتر، کیمیا گری دوست داشتم
آه . . .
وچقدر زود گذشت کودکیم
صدحیف که تکرار ندارد، آن روز ها
و امّا حالا ، من بزرگسالم ، اما نه بزرگ
خالی از آرامش ، پر شدم از انتظارات حقیر
شغل ،ماشین ، مسکن و این قبیل آرزوهای فقیر
از پس این همه از سال ها
ذهن زیبای خیال انگیزم ، حالا
پر شد ازحسرت و غصه، از ترس
آنچه رفت و اینک و ، از فردا
ذهن من ،پر شده از ای کاش ها
ای کاش .. .
ای کاش چنان می شد و ای کاش چنین می کردم
وچنان خواهد شد، این ها همه هر روز به خود می گویم
آه . . .
ای کاش زمان می ایستاد
تا که من پر کنم خالی انجام همه باید ها
یا نه ای کاش که می شد، ببینم حالا
که چه خواهد شد فردا
زودتر، آماده کنم ، هرچه لازم دارم
تا که خوش تر بکنم فردا را
امّا نه ، . . .
این ها ، همه آرزوهای محال است
راز خوشبختی چیست
ای کاش که می دانستم
سرّ آرامش رویایی کودک را
این چه رازیست که کودک داناست.
رضای عزیز سلام
عالی بود روزتون خوش
۱.۹k
۰۸ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.