رفتن همیشه یک جور نیست
رفتن همیشه یک جور نیست ...
یک جورش اینطور است که این پا و آن پا میکنی،
سنگین قدم برمیداری
گاهی سرت را میچرخانی،
به این امید که پشت سرت آمده باشد
و دست دراز کند و بازویت را بگیرد
و شاید هم در آغوش بگیرد
تو را و بگوید بمانی.
یک جور دیگرش هم اینطور است
که وقتی خواب است میروی،
می نشینی کنارش،
نگاهش میکنی،
خاطراتی را مرور میکنی،
مردد میشوی اما بلند میشوی و میروی!
اما از همه تلختر آنی ست
که میروی و کسی هم نیست
که پشت سرت باشد
و یا اینکه در خواب باشد،
کسی نیست،
تنهایی را ترک میکنی
و میروی به آغوش یک تنهایی دیگر.
یک جورش اینطور است که این پا و آن پا میکنی،
سنگین قدم برمیداری
گاهی سرت را میچرخانی،
به این امید که پشت سرت آمده باشد
و دست دراز کند و بازویت را بگیرد
و شاید هم در آغوش بگیرد
تو را و بگوید بمانی.
یک جور دیگرش هم اینطور است
که وقتی خواب است میروی،
می نشینی کنارش،
نگاهش میکنی،
خاطراتی را مرور میکنی،
مردد میشوی اما بلند میشوی و میروی!
اما از همه تلختر آنی ست
که میروی و کسی هم نیست
که پشت سرت باشد
و یا اینکه در خواب باشد،
کسی نیست،
تنهایی را ترک میکنی
و میروی به آغوش یک تنهایی دیگر.
- ۹۰۱
- ۱۳ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط