همه لرزش دست و دلم از آن بود

همه لرزشِ دست و دلم از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق ، آی عشق
چهره ی آبی ات پیدا نیست!

#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۱)

آمدم تا به تو آویزملیک دیدم که تو آن شاخه ی بی برگیوه چه شیر...

سفر مرا به زمین های استوایی بردو زیر سایهٔ آن بانیان سبز تنو...

زندگی ذره کاهیست ، که کوهش کردیمزندگی نیست بجز نم نم باران ب...

این زخم‌خورده را به ترحم نیاز نیستخیر شما رسیده به ما مرحمت ...

عشق لرزش انگشتان استو لب های فروبسته ی غرق سوال!تو را در خلا...

✨️عشقلرزش انگشتان استو لب های فروبسته ی غرق سوال تو را در خل...

به جُز دلتنگی ات هر غُصه ای را چاره ای باشدغمِ دلتنگی ات تنه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط