سناریو
#سناریو
لحظه ای که بهشون میگی حامله ای(زنشونی)
چان:چییی الان من دارم بابا میشم
چانگبین: واییی خدایااااا مرسی
لینو: چی من قراره بابا بشم
هان:(داره گریه میکنه)
هیون: فکر کردن بهش هم منو خوشحال میکنه چی برسه به موقعی که بغلش میکنم
فیلیکس: قراره دستای کوچولوش رو بگیرم خدااااا
جونگین: فکرشو بکن موقع خوابش میزارمش داخل بغلم تا خواب بره
سونگمین: وای خداااا فک کن باید چقدر باهاش بازی کنی تا یه لقمه غذا بخوره
لحظه ای که بهشون میگی حامله ای(زنشونی)
چان:چییی الان من دارم بابا میشم
چانگبین: واییی خدایااااا مرسی
لینو: چی من قراره بابا بشم
هان:(داره گریه میکنه)
هیون: فکر کردن بهش هم منو خوشحال میکنه چی برسه به موقعی که بغلش میکنم
فیلیکس: قراره دستای کوچولوش رو بگیرم خدااااا
جونگین: فکرشو بکن موقع خوابش میزارمش داخل بغلم تا خواب بره
سونگمین: وای خداااا فک کن باید چقدر باهاش بازی کنی تا یه لقمه غذا بخوره
- ۸.۸k
- ۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط