عشق

.
پاها فقط راه نمی‌روند،
گاهی می‌رقصند،
گاهی موسیقی می‌سازند...

باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد.
آن‌قدر که اشک‌ها خشک شوند،
باید این تن اندوهگین را چلاند
و بعد دفتر زندگی را ورق زد...
به چیز دیگری فکر کرد.
باید پاها را حرکت داد
و همه‌چیز را از نو شروع کرد...

#آنا_گاوالدا
دیدگاه ها (۱)

. خنده کن هر #صبح،بر رخسارهٔ نیکوے عشقخانه ے دل را #گلستان ک...

عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد، ش...

حالِ خوبِتان را،نه از کسی طلب کنید،نه برایش به این و آن رو ب...

بخواب معشوقه من تا نگاهت ڪنم و براے هر نفس توبوسه‌ای بنشانم ...

رمان وقتی دوست برادرته و.... پارت سیزدهم: در دفتر چه جیمین چ...

پارت سیو هشتمحواسش بم بود و دید که خیلی ترسیدم سرعتش و کم کر...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط