پارت سیو هشتم

پارت سیو هشتم

حواسش بم بود
و دید که خیلی ترسیدم سرعتش و کم کرد

و عادی روند

رسیدیم
اونیکس زود پیاده شد و منم همینطور
اونور داشت سیگار میکشید
رفتم کنارش و از گوشه کوتش گرفتم و آروم کشیدم

سیگاریشو تموم کرد و دستمو گرف و برد خونه

کتشو در آورد و انداخت یه گوشه مبل

و گف

اونیکس:توضیح بدع

من .م. من و با صدا لرزون گفتم
چیی.یو تووضیح بد.م

پوزخند زد و
سرم داد زد
اونیکس:چیو توضیح بدم؟!ها؟ باتوام توضیح بدع

سیگارشو روشن کرد

و من از خجالت سرمو آوردم پایین و کفتم
ببخشید "

با همون تن صدا گف

اونیکس:ببخشید؟! ها ؟آرع خب من خرم
ت هرکاری دلت میخواد بکن و من تهش؟
پوزخند وحشناک دیگه زد

چشام پر از اشک بود
گلوم پر از بغض و سرم پایین

باز داد زد

اونیکس:ماری با توام !سرتو بیار بالا نگا کن منو تو جشام نگا کن

سرمو بردم بالا و از بغض صدام هیجی نگفتم و تا تو چشاش نگا کردم اشک چشام بدون توقف ریخت و خودمم کنترل نگه داشتنشو نداشتم

اونیکس: ن ن ماری !
فقط گریه نکن
با توام
نن جون من داری عذاب میدی
نگهشدار نن نمیتونم کنترل کنم

شروع کرد به خودشو زدن
و حین زدن میگف

ننن ماری ن گریه نه
گفتم گریه ن

و من کنترل ریزش اشکمو نداشتم
و داشتم اونو آروم میکردم

اونیکس نکن ،جون من
بیا منو بزنن اونیکسسس
خودتو نزن بخدا خودتو بزنی خودمو خلاص میکنم اونیکسسسس
به جون خودت نمی‌تونم متوقف کنم
دیدگاه ها (۰)

پارت سیو نهمخودشو میزددستش و گرفتمالتماست میکنمبه خدا دست خو...

پارت چهلاونیکس:خوبی فداتشم؟اوهوماونیکس:چیزی میخوای برات بیار...

پارت سیو هفتمماری**عم من! من جک:من چی؟اونیکس ت اینجا چیگار م...

پارت سیو هفتماونیکس**لنا لوکیشن دادو منم زود حرکت کردم ماری*...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط