مادری که دختر خود را به خاطر آزادی خود میفروشد
مادری که دختر خود را به خاطر آزادی خود میفروشد
(پارت اول)
ا.ت در یک کالج درس میخوند و با مادرش زندگی می کرد وضع مالی خوبی داشتند و پدرش هم چند سالی قبل مرده بود، مادر ا.ت، ا. ت رو سرزنش میکرد و پیش همه ی دوستای ا.ت او را زیر سوال می برد.
مادر ا.ت بچه ی خودش رو توی اینترنت به فروش گذاشته بود و خیلی هم خوشحال بود که به فروش گذاشته چون دیگه از دست بچه ی خودش خلاص می شد و میتونست آزادانه زندگی کنه.
مکالمه ی مادر ا.ت برای فروش بچه اش
مادر ا.ت: سلام بفرمایید(کسی که میخواد ا. ت رو بخره بنام شوگا هستش و آدم مورد اعتمادی هم نبوده)
شوگا: سلام من از دختر شما خوشم اومده و میخوام اون رو بخرم
مادر ا.ت: بله من دیگه از دست دخترم خسته شده ام ومیخوام اون رو بفروشم
شوگا: من ساعت هفت شب میام دنبال ا.ت الان مشغول کار هستم
مادر ا.ت: بله حتماً به کارتون برسید بعد بیاید دنبالش (خب دیگه این دختر رو فروختم دیگه آزادم ولی من باید این دختر رو به یه آدمی مثل خودش، بی مصرف میفروختم ولی دیگه مجبورم به این آدم با شخصیت و کاری بفروشمش) "توی دلش"
شوگا: خداحافظ
مادر ا.ت: خدانگه دار
پایان مکالمه
مادر ا.ت: ا.ت
ا.ت: بگو مامان
مادر ا.ت: ببین من بخاطر آزادی خودم تو رو به فروش گذاشتم و ساعت هفت شب یکی میاد دنبالت(همون شوگا)
ا.ت: مامان یعنی چی!
مامان ا.ت: یعنی اینکه من از دست تو خسته شدم
ا.ت: مامان من بچه ی تو هستم این کارو با من نکن (با گریه)
مامان ا.ت: همینی که هست من از دست تو خسته شدم میخوام آزاد باشم
مامان ا.ت: حالا برو وسایلت رو جمع کل تا شوگا بیاد
ا.ت: شوگا کیه؟
مامان ا.ت: همون کسی که تو رو بهش فروختم
ا.ت بدونه هیچ حرفی رفت ، وسایلش رو جمع کرد و تا وقتی شوگا برسه کلی گریه کرد
(حاضر باشید برای پارت بعد)
ببخشید دیر شد
نرسیدم بزارم
(پارت اول)
ا.ت در یک کالج درس میخوند و با مادرش زندگی می کرد وضع مالی خوبی داشتند و پدرش هم چند سالی قبل مرده بود، مادر ا.ت، ا. ت رو سرزنش میکرد و پیش همه ی دوستای ا.ت او را زیر سوال می برد.
مادر ا.ت بچه ی خودش رو توی اینترنت به فروش گذاشته بود و خیلی هم خوشحال بود که به فروش گذاشته چون دیگه از دست بچه ی خودش خلاص می شد و میتونست آزادانه زندگی کنه.
مکالمه ی مادر ا.ت برای فروش بچه اش
مادر ا.ت: سلام بفرمایید(کسی که میخواد ا. ت رو بخره بنام شوگا هستش و آدم مورد اعتمادی هم نبوده)
شوگا: سلام من از دختر شما خوشم اومده و میخوام اون رو بخرم
مادر ا.ت: بله من دیگه از دست دخترم خسته شده ام ومیخوام اون رو بفروشم
شوگا: من ساعت هفت شب میام دنبال ا.ت الان مشغول کار هستم
مادر ا.ت: بله حتماً به کارتون برسید بعد بیاید دنبالش (خب دیگه این دختر رو فروختم دیگه آزادم ولی من باید این دختر رو به یه آدمی مثل خودش، بی مصرف میفروختم ولی دیگه مجبورم به این آدم با شخصیت و کاری بفروشمش) "توی دلش"
شوگا: خداحافظ
مادر ا.ت: خدانگه دار
پایان مکالمه
مادر ا.ت: ا.ت
ا.ت: بگو مامان
مادر ا.ت: ببین من بخاطر آزادی خودم تو رو به فروش گذاشتم و ساعت هفت شب یکی میاد دنبالت(همون شوگا)
ا.ت: مامان یعنی چی!
مامان ا.ت: یعنی اینکه من از دست تو خسته شدم
ا.ت: مامان من بچه ی تو هستم این کارو با من نکن (با گریه)
مامان ا.ت: همینی که هست من از دست تو خسته شدم میخوام آزاد باشم
مامان ا.ت: حالا برو وسایلت رو جمع کل تا شوگا بیاد
ا.ت: شوگا کیه؟
مامان ا.ت: همون کسی که تو رو بهش فروختم
ا.ت بدونه هیچ حرفی رفت ، وسایلش رو جمع کرد و تا وقتی شوگا برسه کلی گریه کرد
(حاضر باشید برای پارت بعد)
ببخشید دیر شد
نرسیدم بزارم
۳.۶k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.