مادری که دختر خود را به خاطر آزادی خود میفروشد
مادری که دختر خود را به خاطر آزادی خود میفروشد
(پارت دوم)
مامان ا.ت: ا.ت میتونم بیام باهات صحبت کنم
ا.ت:دیگه چی میخوای زندگیمو به باد بردی(باداد واصبانیت)
مامان ا.ت: ا.ت من دیگه خسته شدم میخوام دیگه آزاد باشم
ا.ت: پس میخواستی آزاد باشی(با عصبانیت)
ا.ت: چی میشد منو نگه میداشتی من که کاری با کارت نداشتم
ا.ت: بهمن جواب بده تو مگه آزاد نبودی با من؟
مامان ا.ت: من میخوام برای خودم آزاد باشم نمیخوام کسی کنارم باشه
مامان ا.ت: من از دست تو خسته شدم، میفهمی(با داد و گریه)
ا.ت: آهان، باشه پس از دست من خسته شدی!
ا.ت: من دیگه تو بخوای هم توی این خونه نمیمونم
ا.ت: من دیگه از سرزنش کردن تو خسته شدم(با داد و گریه)
ا.ت: امیدوارم دیگه روی نحصت رو نبینم(نمیدونم نحصت درسته یا نه)
ا.ت: من دیگه مادری ندارم(با گریه و عصبانیت و داد)
مامان ا.ت با ناراحتی از اتاق میاد بیرون
فلش بک به ساعت هفت
شوگا در خونه رو میزنه
مامان ا.ت: سلام
شوگا: سلام
مامان ا.ت: من الان ا.ت رو صدا میزنم
شوگا: باشه ممنون
مامان ا.ت: ا.ت بیا پایین شوگا اومده دنبالت
ا.ت بدونه خدافظی من مامانش رفت سوار ماشین شد و شوگا هم سوار شد
شوگا: میدونم ا.ت ناراحت هستی و از من هم متنفری ولی من تورو خوشبخت میکنم تو نباید بگی چرا چون من دیگه صاحت تو هستم،مانت تو رو به من فروخت
ا.ت: من نمیدونم تو چجوری میتونی این حرفا رو به من بزنی، میدونستی تو یه آدم لاشی هستی
شوگا: تونباید با من اینجوری حرف بزنی (با داد)
ا.ت: من هرجور بخوام با تو حرف میزنم نمیتونی برای من تایین کنی کی میتونی اینطوری حرف بزنم و کی نه
شوگا: حالا وایسا برات دارم به موقش
حرفی نزدند تا اینکه رسیدند خونه
(حاضر باشید برای پارت بعد)
(پارت دوم)
مامان ا.ت: ا.ت میتونم بیام باهات صحبت کنم
ا.ت:دیگه چی میخوای زندگیمو به باد بردی(باداد واصبانیت)
مامان ا.ت: ا.ت من دیگه خسته شدم میخوام دیگه آزاد باشم
ا.ت: پس میخواستی آزاد باشی(با عصبانیت)
ا.ت: چی میشد منو نگه میداشتی من که کاری با کارت نداشتم
ا.ت: بهمن جواب بده تو مگه آزاد نبودی با من؟
مامان ا.ت: من میخوام برای خودم آزاد باشم نمیخوام کسی کنارم باشه
مامان ا.ت: من از دست تو خسته شدم، میفهمی(با داد و گریه)
ا.ت: آهان، باشه پس از دست من خسته شدی!
ا.ت: من دیگه تو بخوای هم توی این خونه نمیمونم
ا.ت: من دیگه از سرزنش کردن تو خسته شدم(با داد و گریه)
ا.ت: امیدوارم دیگه روی نحصت رو نبینم(نمیدونم نحصت درسته یا نه)
ا.ت: من دیگه مادری ندارم(با گریه و عصبانیت و داد)
مامان ا.ت با ناراحتی از اتاق میاد بیرون
فلش بک به ساعت هفت
شوگا در خونه رو میزنه
مامان ا.ت: سلام
شوگا: سلام
مامان ا.ت: من الان ا.ت رو صدا میزنم
شوگا: باشه ممنون
مامان ا.ت: ا.ت بیا پایین شوگا اومده دنبالت
ا.ت بدونه خدافظی من مامانش رفت سوار ماشین شد و شوگا هم سوار شد
شوگا: میدونم ا.ت ناراحت هستی و از من هم متنفری ولی من تورو خوشبخت میکنم تو نباید بگی چرا چون من دیگه صاحت تو هستم،مانت تو رو به من فروخت
ا.ت: من نمیدونم تو چجوری میتونی این حرفا رو به من بزنی، میدونستی تو یه آدم لاشی هستی
شوگا: تونباید با من اینجوری حرف بزنی (با داد)
ا.ت: من هرجور بخوام با تو حرف میزنم نمیتونی برای من تایین کنی کی میتونی اینطوری حرف بزنم و کی نه
شوگا: حالا وایسا برات دارم به موقش
حرفی نزدند تا اینکه رسیدند خونه
(حاضر باشید برای پارت بعد)
۲.۳k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.