داستان امشب...
#داستان_امشب...
مردی در کنار رودخانه ای ایستاده بود. ناگهان صدای فریادی را شنید و متوجه شد که کسی در حال غرق شدن است. فورا به آب پرید و او را نجات داد.
هنوز فرصت نکرده بود که نفسی تازه کند, دوباره صدای فریاد های دیگری را شنید. باز به داخل آب پرید و دو نفر دیگر را که داشتند غرق می شدند نجات داد.
اما پیش از این که حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را که کمک میخواستند شنید...
او تمام روز را صرف نجات افرادی کرد که در رودخانه میافتادند و در میان امواج خروشان گرفتار می شدند.
اما غافل بود از اینکه کمی بالاتر, دیوانهای مردم را یکی یکی به رودخانه میانداخت.!!!
✍تعیین اولویت در کارها مهم است، و با انجام مهمترین کار، اگرچه همهی کارها به پایان نرسیده، اما مهم ترین آنها انجام شده است.
مردی در کنار رودخانه ای ایستاده بود. ناگهان صدای فریادی را شنید و متوجه شد که کسی در حال غرق شدن است. فورا به آب پرید و او را نجات داد.
هنوز فرصت نکرده بود که نفسی تازه کند, دوباره صدای فریاد های دیگری را شنید. باز به داخل آب پرید و دو نفر دیگر را که داشتند غرق می شدند نجات داد.
اما پیش از این که حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را که کمک میخواستند شنید...
او تمام روز را صرف نجات افرادی کرد که در رودخانه میافتادند و در میان امواج خروشان گرفتار می شدند.
اما غافل بود از اینکه کمی بالاتر, دیوانهای مردم را یکی یکی به رودخانه میانداخت.!!!
✍تعیین اولویت در کارها مهم است، و با انجام مهمترین کار، اگرچه همهی کارها به پایان نرسیده، اما مهم ترین آنها انجام شده است.
۱.۰k
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.