عشق پر دردسر پارت ۱۵

بعد چند ماه از رفتن ارسلان:
#دیانا
امروز ۱۹ خردادماه بود که روز بدنیا آمدن بچه بود . امروز خدا یه پسر خیلی قشنگ و مهربون بهم هدیه داد. بعد از چند ساعت نیکا رو دیدم که با یه بچه اومد توی اتاق . ازش پرسیدم که این بچه مال کیه ؟
اونم جواب داد که این بچه ی تو و ارسلان هست


#نیکا
امروز ۱۹ خرداد ماه بود که روز زایمان دیا بود . امروز قرار بود که اردیان بدنیا بیاد. اسمشو هم دیا انتخاب کرد چون یادمه همیشه میگفت که اگه یه روزی بچه دار بشه اگه پسر بود اسمشو میزاره اردیان و اگه دختر بود کیانا .
امروز هم خدا یه پسر شیرین به دیا داد و دیا هم اسمشو گذاشت اردیان (من غششش💜🤍)
(اسمش ترکیب اسمه ارسلان و دیانا هست )
بعد از بدنیا اومدن اردیان رفتم توی حیاط بیمارستان و به ارسلان رنگ زدن که بهش خبر بدم پسرش بدنیا اومده
مکالمه ی ارسلان و نیکا
#نیکا
سلام خوبی من نیکا هستم رفیق دیانا خواستم بهتون بگم که بچتون بدنیا اومد.
#ارسلان
کدوم بچه ؟ مگه ما بچه هم داشتیم ؟(با عصبانیت )
#نیکا
من میدونم که شما دلتون این بچه رو نمی‌خواست و به دیانا گفتید که باید سقطش کنه ولی دیا این بچه میخواد بزرگ کنه و این بچه سرنوشت شما دوتا رو تغییر میده
ببخشید کم بود
اگه لایک هاش به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
دیدگاه ها (۱۳)

عشق پر دردسر پارت ۱۶

عشق پر دردسر پارت ۱۷

عشق پر دردسر پارت ۱۴

عشق پر دردسر پارت ۱۳

بچه ها یادم رفت یه چیزو بگم درسته توی یه ماه موضوع ثابت داری...

تولدتون مبارک🥳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط