از دور دوستش داشتم

از دور دوستش داشتم
و با آن همه شلوغى
دوست داشتنم
به چشمش نمى آمد
صبح چشمانم را
به يادش باز ميكردم
و شب
روى هم ميگذاشتم
گاهى ميشد
ساعتها مينشستم
و از دور
تمام حركاتش را
زير نظر ميگرفتم
ميخنديد،
ميخنديدم
اخم ميكرد
درهم ميرفتم
بالاخره يک روز
دوست داشتنم را جمع كردم
تمام قد رو به رويش ايستادم
و يكجا به پايش ريختم
آنجا بود كه فهميدم
چرا دور بودن های نزديک را
بيشتر دوست دارند.
دیدگاه ها (۱)

شانه‌هایت را آماده کنکه ملودی سخت انتظاربار دیگرآسمان دلم را...

لطفا در چشمانم نگاه کن و بگو کجا بودشاید زیر همین پنجرههمین ...

سینه ام دکان عطاری استدردت چیست؟شنبلیله، رازیانه، شاهی و گیش...

#عکس_نوشته

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط