بچه ها دو پارت میزارم الان به مناسبت عید عید همگی مبارک.
🔐قفل بدون کلید🔐
پارت(۴)
∆اههههههه
@حالا دستور چیه قربان؟
∆فعلا فقط بیایین گمشیم بریم عمارت
@ کلاه قرمزا بیایید
«چشم ارباب
(ویو ا/ت)
با کمک جونگ کوک فرار کردم ما با هم یک قول قراری بسته بودیم که اگر من فقط برای چند شب اونجا بمونم تا اون تهیونگ احمق فکر کنه منو پیدا کردن و اون شب عروسی منو فراری بده که موفق هم شدیم داشتم با لباس عروس توس خیابون راه میرفتم که چانیول رو دیدم سریع رومو برگردوندم و از یک طرف دیگه راه افتادم متوجه اینکه داره دنبالم میاد شدم به قدم هام سرعت بخشیدم و سریع تر رفتم تا رسیدم به دختر خونه هانیول و با کلیدی که داشتم سریع رفتم توی خونه
_هوفففففففف
# اینجا چیکار میکنی دختر
_سلام عشقممممم
#سلاممممم عزیزمممم خوش اومدیی
_ممنون
#بیا بشین
_باشه فقط میشه بهم لباس بدی؟
#اره حتما برو از توی کمد هر کدوم خواستی بردار
_باشه
رفتم تو اتاق یک هودی سفید بلند که تا زانوم بود پوشیدم و شلوار نپوشیدم و اومدم بیرون
#خب تعریف کن
_از کجا بگم
#هممممچیی رو با دیتیل میگیییی
_باشه باشه خب اولش اینطوری بود که من رفتم تا یک بسته رو ........(داستان رو میگه)
#اوههه دختر خیلی بد گذشته تو این چند وقت بهت
_اره به خدا
#حالا ناراحت نباش
_ناراحت نیستم فقط میترسم
#از چی؟
_از همین یارو تهیونگ
#چرا؟
_خب میترسم پیدام کنه و ....دیگه بلایی سرم بیاره
#نه دختر ترس به دلت راه نده نترس بیا فیلم ببینیم اروم شی
_باشه
بعد از فیلم یک تاکسی انلاین گرفتم و سوارش شدم و رفتم خونه تو خونه لباسای راحتیمو پوشیدم یک نودل درست کردم و خوردمش که خوابم گرفت رفتم رو تختم دراز کشیدم و کم کم چشمام بسته شد وقتی چشمامو باز کردم.........
.................................
خب بچه ها اینم از این پارت
امیدوارم خوشتون اومده باشه
چون قراره دو پارت بزارم اینو کم نوشتم
پارت پنجم هم تا ساعت ۵ مینویسم
باییی عاشقتونممممم💕💕💕
عیدتونم پیشاپیش مبارک به مناسبت عید هرکسسس از هر کدوم از فیکایی که دارم بگه یک پارت بزار مینویسم ❤️❤️❤️❤️
بایی❤️❤️
پارت(۴)
∆اههههههه
@حالا دستور چیه قربان؟
∆فعلا فقط بیایین گمشیم بریم عمارت
@ کلاه قرمزا بیایید
«چشم ارباب
(ویو ا/ت)
با کمک جونگ کوک فرار کردم ما با هم یک قول قراری بسته بودیم که اگر من فقط برای چند شب اونجا بمونم تا اون تهیونگ احمق فکر کنه منو پیدا کردن و اون شب عروسی منو فراری بده که موفق هم شدیم داشتم با لباس عروس توس خیابون راه میرفتم که چانیول رو دیدم سریع رومو برگردوندم و از یک طرف دیگه راه افتادم متوجه اینکه داره دنبالم میاد شدم به قدم هام سرعت بخشیدم و سریع تر رفتم تا رسیدم به دختر خونه هانیول و با کلیدی که داشتم سریع رفتم توی خونه
_هوفففففففف
# اینجا چیکار میکنی دختر
_سلام عشقممممم
#سلاممممم عزیزمممم خوش اومدیی
_ممنون
#بیا بشین
_باشه فقط میشه بهم لباس بدی؟
#اره حتما برو از توی کمد هر کدوم خواستی بردار
_باشه
رفتم تو اتاق یک هودی سفید بلند که تا زانوم بود پوشیدم و شلوار نپوشیدم و اومدم بیرون
#خب تعریف کن
_از کجا بگم
#هممممچیی رو با دیتیل میگیییی
_باشه باشه خب اولش اینطوری بود که من رفتم تا یک بسته رو ........(داستان رو میگه)
#اوههه دختر خیلی بد گذشته تو این چند وقت بهت
_اره به خدا
#حالا ناراحت نباش
_ناراحت نیستم فقط میترسم
#از چی؟
_از همین یارو تهیونگ
#چرا؟
_خب میترسم پیدام کنه و ....دیگه بلایی سرم بیاره
#نه دختر ترس به دلت راه نده نترس بیا فیلم ببینیم اروم شی
_باشه
بعد از فیلم یک تاکسی انلاین گرفتم و سوارش شدم و رفتم خونه تو خونه لباسای راحتیمو پوشیدم یک نودل درست کردم و خوردمش که خوابم گرفت رفتم رو تختم دراز کشیدم و کم کم چشمام بسته شد وقتی چشمامو باز کردم.........
.................................
خب بچه ها اینم از این پارت
امیدوارم خوشتون اومده باشه
چون قراره دو پارت بزارم اینو کم نوشتم
پارت پنجم هم تا ساعت ۵ مینویسم
باییی عاشقتونممممم💕💕💕
عیدتونم پیشاپیش مبارک به مناسبت عید هرکسسس از هر کدوم از فیکایی که دارم بگه یک پارت بزار مینویسم ❤️❤️❤️❤️
بایی❤️❤️
۵.۱k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.