پارت چون دندوناش تیز بودن

پارت²¹: چون دندوناش تیز بودن!

(ساعت ۹:۴۵ صبح)
(شیوسپر 🐺🖤)

نور ملایم خورشید کع از پشت پرده نازک رد شده بود، روی صورتم افتاد... چشم هامو به سختی باز کردم، سکوت بود....
مامان و بابا رفته بودن سرکار... اونا حتی روزای تعطیل هم باید میرفتن سرکار... من خونه تنها بودم، تعطیل رسمی بود و خیابان ها شلوغ.... حتما میخواستن برن تفریح
دلم میخواست با مامان و بابا بازی کنم، ولی اونا سرکار بودن و تا شب برنمیگشتن
از روی تخت اومدم پایین، رفتم سمت پنجره و به حیاط خونمون نگاه کردم، صدای گنجشک میومد... مثل همیشه
رفتم سمت آشپزخونه و سعی کردم لیوانمو بردارم... قدم بهش نمیرسید! قدم نسبت به هم سن و سالام کوتاه تره...
رفتم و یه چهارپایه گذاشتم زیر پام، بلاخره تونستم برش دارم
بطری آب رو از توی یخچال البته با کمک چهارپایه برداشتم و برای خودم آب ریختم
روی مبل نشستم و فکر کردم که چیکار کنم....
که یهو یه ایده نقاشی به سرم زد
یه دنیای رنگی رنگی!
از مبل اومدم پایین و رفتم توی اتاق
دفتر نقاشیم و مداد رنگیامو برداشتم که...
یه صدا از پشت در اومد
نگران گفتم:(کیه؟ مامان؟ بابا؟)
صدای خراش... مثل یه پنجه گربه...
با ترس به در زل زده بودم، دوباره صدا اومد
آروم از زیر در نگاه کردم..... فقط یه گربه بود!
گفتم:(هوف...)
درو باز کردم، همون گربه ی همیشگی، اون همیشه میاد که دنبال غذا بگرده
گفتم:(سلام گربه، چطوری؟)
به این فکر کردم که من زبون گربه هارو نمیفهمم، پس چرا دارم باهاشون حرف میزنم؟
رفتم و از نوی یخچال یکم نون برداشتم و گذاشتم جلوش... بعد هم درو بستم و سریع رفتم سمت دفتر نقاشیم
داشتم نقاشی میکشیدم که یهو یاد کلارک افتادم...بدون هیچ دلیلی
یه بار بابام بهم گفت که وقتی دو سه سالت بود... ازش میترسیدی... چون دندوناش تیز بودن...
خیلی دوست دارم ببینمش... من دیگه از دندونای تیز نمیترسم... مگه نه؟
فک کنم اونم مهربون باشه...

ادامهـ دارد....

بقیه پارت های رمان: https://wisgoon.com/c/1920495/

#سونیک #شدو #گاچا #گاچاکلاب #گاچانوکس #گاچا_کلاب #گاچا_نوکس #ادیت #ادیتور #اینشات #آرت #آرتیست #نقاش #نقاشی #اوسی #پینترست #وایب #گاچا_لایف #گاچا_لایف_دو
#sonic #shadow #Gacha #GachaClub #GachaNox #Gacha_Club #Gacha_Nox #Edit #Editor #Inshat #Art #Artist #Painter #Painting #oc #Pinterest #Vibe #gacha_Life #Gacha_Life_two