احساس می کنم گاهی خیلی جنگیدم برای اینکه جلوی یک سری چیزه
احساس میکنم گاهی خیلی جنگیدم برای اینکه جلوی یک سری چیزها رو بگیرم، نذارم فلان اتفاق بیافته، یا حتی تلاش کنم فلان مورد حتما اتفاق بیافته، و چیزهایی مثل این. و درنهایت همه چی عکس چیزی شد که من میخواستم؛ و این وسط فقط و فقط انرژی خیلی زیادی ازم گرفته شد و فشار زیادی بهم وارد. میدونی، واقعیت اینه که توو بعضی مسائل، زندگی همونطور که باید پیش میره و کاری نداره تو چه خواستهای داری. و اگر هم زیادی باهاش بجنگی و بخوای سد راهش بشی؛ فقط خودت رو خسته و بیجون کردی، چون اون بالاخره کاری که بخواد رو میکنه و چیزی که باید رو پیش میاره. جنگیدن و مقاومت بیش از حد فقط کار رو برای تو سختتر میکنه. یه جاهایی باید رها کنی و با جریان پیش بری و آروم بگیری. اینطوری کمتر آسیب میبینی. باید بذاری همونطوری که هست پیش بره. شاید درنهایت اوضاع انقدری هم که فکر میکنی بد نشه.
گاهی خیلی سخته منطقی و آروم بودن، آره، میدونم و میفهمم. اما فقط مواظب باش دست و پا زدنای زیادیت آخرش به ضرر خودت تموم نشه، و اوضاع رو برای خودت سختتر نکنه.
@zaneh_emroozi
گاهی خیلی سخته منطقی و آروم بودن، آره، میدونم و میفهمم. اما فقط مواظب باش دست و پا زدنای زیادیت آخرش به ضرر خودت تموم نشه، و اوضاع رو برای خودت سختتر نکنه.
@zaneh_emroozi
۸.۰k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹