مزین می کند وقتی که با قالیچه ایوان را
مزین میکند وقتی که با #قالیچه ایوان را
فراهم میکنم من هم بساط چای و قندان را
برایم شعر میریزد و بیتی #چای میخواند
لبش با #قند میبخشد به من طعمی دوچندان را
دو چشمش سنگ نیشابور را در یاد میآرد
تراش قامتش اسلیمی قالی کاشان را
از او یک کام میگیری و « قل... قل... » سرخ میگردد
ببین این شهوت افتاده بر شریان قلیان را
چه جادویی ست در اندام موزونش نمیدانم
هوایی کرده لبهایش همین قلیان بیجان را
نگاهم میکند یعنی که شعرت از دهن افتاد
چه میشد جای شیرینی تعارف کرده بود آن را؟
و نم نم... فرصتی شد تا پناه آرد به آغوشم
چه بعد از ظهر زیبایی... فقط کم داشت باران را...
#عاشقانه
فراهم میکنم من هم بساط چای و قندان را
برایم شعر میریزد و بیتی #چای میخواند
لبش با #قند میبخشد به من طعمی دوچندان را
دو چشمش سنگ نیشابور را در یاد میآرد
تراش قامتش اسلیمی قالی کاشان را
از او یک کام میگیری و « قل... قل... » سرخ میگردد
ببین این شهوت افتاده بر شریان قلیان را
چه جادویی ست در اندام موزونش نمیدانم
هوایی کرده لبهایش همین قلیان بیجان را
نگاهم میکند یعنی که شعرت از دهن افتاد
چه میشد جای شیرینی تعارف کرده بود آن را؟
و نم نم... فرصتی شد تا پناه آرد به آغوشم
چه بعد از ظهر زیبایی... فقط کم داشت باران را...
#عاشقانه
۵.۵k
۲۱ مرداد ۱۳۹۹