انسانیت غذا دادن به گدا نیست وقتی که اندازه آن گدا گرس
انسانیت غذا دادن به گدا نیست! وقتی که اندازه آن گدا ،گرسنه باشی وغذایت را به او بدهی انسانی..............................................پسر بچه فقیری وارد کافی شاپ شد و پشت میز نشست.
خدمتکار برای سفارش گرفتن به سراغش رفت. پسر پرسید:
بستنی شکلاتی چند است؟
خدمتکار گفت 50 سنت.پسرک پول خردهایش را شمرد بعد پرسید بستی معمولی چند است؟
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پرشده بود و عده نیز بیرون کافی شاپ منتظر بودن با بی حوصلگی گفت :35 سنت
پسر گفت برای من بستنی معمولی بیاورید.
خدمتکار بی حوصله یک بستنی از ته مانده های بستنی های دیگران آورد و صورت حساب را به پسرک دادو رفت،
پسر بستنی را تمام کرد صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوق پرداخت کرد و رفت..
هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت ،پسر بچه درروی میز در کنار بشقاب خالی 15سنت انعام گذاشته بود در صورتی که میتوانست بستنی شکلاتی بخرد.
شکسپیر زیبا میگوید:
بعضی بزرگ زاده می شوند،
برخی بزرگی را بدست می آورند،و بعضی بزرگی را بدون اینکه بخواهند با خود دارند.زن: مگه اینجا مدرسه دولتی نیست؟
مدیر: اگه نبود که میگفتم یه میلیون تومن بریز
زن: آقا آخه مدارس دولتی نباید شهریه بگیرن
مدیر: این شهریه نیست اسمش همیاریه!
زن: اسمش هر چی هست
تلویزیون گفته به همه مدارس بخشنامه شده که مدارس دولتی هیچگونه وجهی نمیتونن دریافت کنن.
مدیر: خب برو اسم بچت را تو همون تلویزیون بنویس، انقدر هم وقت منو نگیر.
زن: آقای مدیر آخه من دو تا بچه یتیم دارم، از کجا بیارم؟
مدیر: خانم محترم وقتی وارد اینجا شدی رو تابلوش نوشته بود یتیم خونه یا مدرسه؟
آقای مستخدم، این خانم رو به بیرون راهنمایی کن!
زن با چشمانی پر از اشک منتظر اتوبوس بود
اتومبیل مدل بالایی ترمز کرد و زن سوار شد
روزنامه ای را که روی صندلی جا مانده بوند را بر داشت و بهش خیره شد :
کمیته مبارزه با فقر در جلسه امروز...
ستاد مبارزه با بیسوادی...
تیتر درشت بالای صفحه نوشته بود:
با 200000 زن خیابانی چه میکنید؟
زن با خودکاری که از کیفش بیرون آورده بود عدد را تصحیح کرد:
با 200001 زن خیابانی چه میکنید؟
حالا بهتر معنی این جمله رو درک میکنم :
فاحشه را خدا فاحشه نکرد؛
آنان که در شهر نان قسمت میکنند، او را لنگ نان گذاشته اند...،،،،،،،،،،...........
خدمتکار برای سفارش گرفتن به سراغش رفت. پسر پرسید:
بستنی شکلاتی چند است؟
خدمتکار گفت 50 سنت.پسرک پول خردهایش را شمرد بعد پرسید بستی معمولی چند است؟
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پرشده بود و عده نیز بیرون کافی شاپ منتظر بودن با بی حوصلگی گفت :35 سنت
پسر گفت برای من بستنی معمولی بیاورید.
خدمتکار بی حوصله یک بستنی از ته مانده های بستنی های دیگران آورد و صورت حساب را به پسرک دادو رفت،
پسر بستنی را تمام کرد صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوق پرداخت کرد و رفت..
هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت ،پسر بچه درروی میز در کنار بشقاب خالی 15سنت انعام گذاشته بود در صورتی که میتوانست بستنی شکلاتی بخرد.
شکسپیر زیبا میگوید:
بعضی بزرگ زاده می شوند،
برخی بزرگی را بدست می آورند،و بعضی بزرگی را بدون اینکه بخواهند با خود دارند.زن: مگه اینجا مدرسه دولتی نیست؟
مدیر: اگه نبود که میگفتم یه میلیون تومن بریز
زن: آقا آخه مدارس دولتی نباید شهریه بگیرن
مدیر: این شهریه نیست اسمش همیاریه!
زن: اسمش هر چی هست
تلویزیون گفته به همه مدارس بخشنامه شده که مدارس دولتی هیچگونه وجهی نمیتونن دریافت کنن.
مدیر: خب برو اسم بچت را تو همون تلویزیون بنویس، انقدر هم وقت منو نگیر.
زن: آقای مدیر آخه من دو تا بچه یتیم دارم، از کجا بیارم؟
مدیر: خانم محترم وقتی وارد اینجا شدی رو تابلوش نوشته بود یتیم خونه یا مدرسه؟
آقای مستخدم، این خانم رو به بیرون راهنمایی کن!
زن با چشمانی پر از اشک منتظر اتوبوس بود
اتومبیل مدل بالایی ترمز کرد و زن سوار شد
روزنامه ای را که روی صندلی جا مانده بوند را بر داشت و بهش خیره شد :
کمیته مبارزه با فقر در جلسه امروز...
ستاد مبارزه با بیسوادی...
تیتر درشت بالای صفحه نوشته بود:
با 200000 زن خیابانی چه میکنید؟
زن با خودکاری که از کیفش بیرون آورده بود عدد را تصحیح کرد:
با 200001 زن خیابانی چه میکنید؟
حالا بهتر معنی این جمله رو درک میکنم :
فاحشه را خدا فاحشه نکرد؛
آنان که در شهر نان قسمت میکنند، او را لنگ نان گذاشته اند...،،،،،،،،،،...........
- ۱.۹k
- ۱۷ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط