امروز مصادف است با شهادت شهید یحیی مصلحی شورکی که در تاری
امروز مصادف است با شهادت شهید یحیی مصلحی شورکی که در تاریخ 26 اردیبهشت 1360به درجه رفیع شهادت نائل آمد
شهید یحیی مصلحی شورکی، هشتم آبانماه ۱۳۴۱ش چشم به جهان هستی گشود. یحیی در همان لحظه تولد، نشان شهادت را به همراه داشت و از مادرش نقل است که: «یحیی به هنگام تولد چشمهایش باز بود.» محل تولدش، کانون گرم خانوادهای کشاورز و مذهبی در شهیدیه میبد بود و به همین دلیل، به محض سپری کردن دوران طفولیت، آن هنگام که پا به سن پنج سالگی گذاشت، وی را جهت فراگیری قرآن مجید به مکتبخانه میفرستند. او در مدت سه سالی که به مکتبخانه رفت، قرآن و خط را آموخت یحیی پس از گذراندن دوران مکتب و آشنا شدن با قرآن مجید، به مدرسه میرود و تا سال چهارم دبستان تحصیل میکند ولی به علت علاقه زیادی که به علوم دینی دارد، از شهیدیه به یزد میرود و وارد مدرسه علمیه میشود. به مدت دو سال در مدرسه علمیه مصلای یزد به تحصیل علوم دینی میپردازد. از او در این دوران به عنوان یک طلبه نمونه یاد میکنند. از آنجا که جریانات انقلاب اسلامی مصادف با دوران جوانی یحیی بود، وی نیز مانند هزاران جوان مسلمان، یکی از فعالان این جریانها بود.
او به طور جدی در تظاهرات و راهپیماییها شرکت مینمود، همچنین اعلامیههای امام (ره) را همراه با نوارهای سخنرانی از قم به شهیدیه میآورد و در تکثیر و توزیع آنها کوشش فراوانی به خرج میداد. این شهید عزیز در تسخیر ادارات میبد که بنا به امر امام (ره) جهت پاکسازی انجام شد نیز شرکت فعال داشت. از نظر اخلاقی، وی یک انسان والا بود. خانواده شهید میگویند: «از سفارشات او به ما این بود که نماز شب را به پا دارید زیرا در این نماز شب است که چیزهایی دستگیر انسان میشود.» در قم به تحصیل مشغول بود، بارها پای پیاده از قم به این مسجد رفته بود و دائماً سفارش میکرد که ارتباط خود را با این مسجد حفظ کنید زیرا که در این محل است که میتوانید امام زمان (عج) را با چشم دل ببینید. مادر شهید نقل میکند: «موقعی که عازم جبهه بود میخواستم او را ببوسم ولی گفت: مادرجان! ما برای خدا میرویم، مرا نبوس و گریه نکن که با گریهات اجرمان را ضایع میکنی.»
وی همراه جمعی از طلاب حوزه علمیه قم به جبهه آبادان میرود. پس از مدتی، برای چند روزی به قم مراجعت میکند و دوباره به جبهه آبادان بازمیگردد و به سپاه میرود و در آنجا پنجاه روز آموزش نظامی میبیند و بلافاصله به خط مقدم اعزام میشود. طلبه پاسدار، شهید یحیی مصلحی به مدت نُه ماه در جبهههای آبادان بود تا اینکه در فتح تپههای «مؤذنی» شرکت نمود و عاشقانه و فعالانه در این فتح بزرگ تلاش کرد و پس ازآن، برای محافظت تپهها از حمله مجدد دشمن، در تپه همراه با گروهی دیگر از رزمندگان مستقر بود و درحالیکه - به گفته دوستش - لبخند به لب داشت و یاد شهیدان میکرد، با بر زبان داشتن کلمه «یاالله» بر اثر انفجار در تاریخ بیست و ششم اردیبهشتماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی در سن بیست و یک سالگی، به آرزوی دیرینه خود رسید.
در هنگام آخرین اعزام، بر درب خانه برادرش نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحیم، برادر حاج علی، خداحافظ. مرا پهلوی قبر حسین حاجی محمد رسولی (شهید شیخ حسین کارگر) به خاک بسپارید»، پس از آنکه به درجه رفیع شهادت نائل آمد، با حضور انبوه تشییع کنندگان در گلزار شهدای شهیدیه و در نزدیکی آرامگاه سومین شهید محل، شهید شیخ حسین کارگر به خاک سپرده شد تا چهارمین شهید آن دیار باشد.
شهید یحیی مصلحی شورکی، هشتم آبانماه ۱۳۴۱ش چشم به جهان هستی گشود. یحیی در همان لحظه تولد، نشان شهادت را به همراه داشت و از مادرش نقل است که: «یحیی به هنگام تولد چشمهایش باز بود.» محل تولدش، کانون گرم خانوادهای کشاورز و مذهبی در شهیدیه میبد بود و به همین دلیل، به محض سپری کردن دوران طفولیت، آن هنگام که پا به سن پنج سالگی گذاشت، وی را جهت فراگیری قرآن مجید به مکتبخانه میفرستند. او در مدت سه سالی که به مکتبخانه رفت، قرآن و خط را آموخت یحیی پس از گذراندن دوران مکتب و آشنا شدن با قرآن مجید، به مدرسه میرود و تا سال چهارم دبستان تحصیل میکند ولی به علت علاقه زیادی که به علوم دینی دارد، از شهیدیه به یزد میرود و وارد مدرسه علمیه میشود. به مدت دو سال در مدرسه علمیه مصلای یزد به تحصیل علوم دینی میپردازد. از او در این دوران به عنوان یک طلبه نمونه یاد میکنند. از آنجا که جریانات انقلاب اسلامی مصادف با دوران جوانی یحیی بود، وی نیز مانند هزاران جوان مسلمان، یکی از فعالان این جریانها بود.
او به طور جدی در تظاهرات و راهپیماییها شرکت مینمود، همچنین اعلامیههای امام (ره) را همراه با نوارهای سخنرانی از قم به شهیدیه میآورد و در تکثیر و توزیع آنها کوشش فراوانی به خرج میداد. این شهید عزیز در تسخیر ادارات میبد که بنا به امر امام (ره) جهت پاکسازی انجام شد نیز شرکت فعال داشت. از نظر اخلاقی، وی یک انسان والا بود. خانواده شهید میگویند: «از سفارشات او به ما این بود که نماز شب را به پا دارید زیرا در این نماز شب است که چیزهایی دستگیر انسان میشود.» در قم به تحصیل مشغول بود، بارها پای پیاده از قم به این مسجد رفته بود و دائماً سفارش میکرد که ارتباط خود را با این مسجد حفظ کنید زیرا که در این محل است که میتوانید امام زمان (عج) را با چشم دل ببینید. مادر شهید نقل میکند: «موقعی که عازم جبهه بود میخواستم او را ببوسم ولی گفت: مادرجان! ما برای خدا میرویم، مرا نبوس و گریه نکن که با گریهات اجرمان را ضایع میکنی.»
وی همراه جمعی از طلاب حوزه علمیه قم به جبهه آبادان میرود. پس از مدتی، برای چند روزی به قم مراجعت میکند و دوباره به جبهه آبادان بازمیگردد و به سپاه میرود و در آنجا پنجاه روز آموزش نظامی میبیند و بلافاصله به خط مقدم اعزام میشود. طلبه پاسدار، شهید یحیی مصلحی به مدت نُه ماه در جبهههای آبادان بود تا اینکه در فتح تپههای «مؤذنی» شرکت نمود و عاشقانه و فعالانه در این فتح بزرگ تلاش کرد و پس ازآن، برای محافظت تپهها از حمله مجدد دشمن، در تپه همراه با گروهی دیگر از رزمندگان مستقر بود و درحالیکه - به گفته دوستش - لبخند به لب داشت و یاد شهیدان میکرد، با بر زبان داشتن کلمه «یاالله» بر اثر انفجار در تاریخ بیست و ششم اردیبهشتماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی در سن بیست و یک سالگی، به آرزوی دیرینه خود رسید.
در هنگام آخرین اعزام، بر درب خانه برادرش نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحیم، برادر حاج علی، خداحافظ. مرا پهلوی قبر حسین حاجی محمد رسولی (شهید شیخ حسین کارگر) به خاک بسپارید»، پس از آنکه به درجه رفیع شهادت نائل آمد، با حضور انبوه تشییع کنندگان در گلزار شهدای شهیدیه و در نزدیکی آرامگاه سومین شهید محل، شهید شیخ حسین کارگر به خاک سپرده شد تا چهارمین شهید آن دیار باشد.
۳.۱k
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.