رئیسبار

#رئیس_بار

پارت(۳)

{ویو ا/ت}
دانشگاهم تموم شد وسایلمو جمع کردم و رفتم کافه برای کار،یکم که گذشت دوباره اون اقاهه که دیروز اومده بود اومد،خوشحال شدم چون اون تنها نفری بود که باهام خوب رفتار کرده بود شاید قیافش سرد به نظر برسه ولی واقعا مهربونه،رفت و رو میزی که دیروز نشسته بود نشست و به من نگاه کرد و لبخند زد،منم منو رو برداشتم و با لبخند رفتم سمتش.

ا/ت:اقای جئون،خوشحالم که دوباره میبینمتون
کوک:منم همینطور،خب به پیشنهاد کارم فکر کردی؟
ا/ت:خب اره راستش من دیروز از کارم تو رستوران اخراج شدم به یه کار دیگه نیاز دارم،میتونم برای شما کار کنم؟
کوک:بله که میشه،حتما،ولی یه شرطی داره
ا/ت:چه شرطی؟
کوک:اینکه از این کارت توی کافه هم استعفا بدی و فقط برای من کار کنی
ا/ت:اما...من به پول نیاز دارم
کوک:سه برابر بهت دست مزد میدم
ا/ت:سه برابر؟اما اینجوری که من شرمنده میشم
کوک:به حرفم گوش کن،یه شرط دیگه هم داره
ا/ت:چه شرطی؟
کوک:اینکه خونتو خالی کنی و بیای عمارت من بهت یه اتاق میدم
ا/ت:من..واقعا نمیدونم چی بگم
کوک:میرم تا با رئیست حرف بزنم
(کوک رفت جلوی میز حسابداری ا/ت هم دنبالش رفت و کنارش ایستاد)
کوک:سلام
~سلام(یه نگاه به ا/ت انداخت)من واقعا معذرت میخوام ا/ت کاری کرده؟
کوک:نه اینطور نیست،میخواستم استعفاشو ازتون بگیرم
~استعفا؟خودش گفته میخواد استعفا بده؟
کوک:اره خودشم راضیه چون میخواد از این به بعد برای من کار کنه
~شما؟مغازه دارین؟
کوک:نه من رئیس یه بارم تو بالا شهر،به یه دختر مثل ا/ت نیاز دارم برای همین میگم.
~باشه اگه اینطوره با کمال میل،ا/ت میتونی بری
کوک:خیلی خب بیا بریم خونه من
ا/ت:چشم اقای جئون

{ویو ات}
چه ماشین خفنی دارههه،خودش نشست پشت فرمون منم در عقب رو باز کردم و میخواستم بشینم که گفت
...