رئیسبار

#رئیس_بار

پارت(۴)

کوک:بیا جلو بشین مگه من رانندتم(خنده)
ا/ت:چشم ببخشید(خنده)
(ا/ت نشست جلو و کوک شروع کرد به رانندگی،بعد چند مین ا/ت گفت)
ا/ت:ببخشید اقای جئون؟
کوک:بله؟
ا/ت:میتونم بپرسم چند سالتونه؟
کوک:من؟ ۲۸ سال چطور؟
ا/ت:عااا پس خیلی از من بزرگترید
کوک:جدی؟خوشم نمیاد باهام رسمی حرف میزنی باهام راحت باش جونگ کوک صدام بزن
ا/ت:ولی شما ۸ سال ازم بزرگترید نمیتونم غیر رسمی باهاتون صحبت کنم اقای جئون
کوک:فقط راحت باش،گفتم که...خوشم نمیاد
ا/ت:باشه اگه اینطوره سعیمو میکنم غیر رسمی باهاتون صحبت کنم
کوک:افرین حالا شدی دختر خوب
(ا/ت خجالت کشید)

{ویو ا/ت}
رسیدیم خونش خونه نبود که قصررر بود،همینجوری دهنم باز بود و به خونه نگاه میکردم رفتیم تو که یه خانوم مسن اومد و روبروی جونگ کوک ایستاد و تعظیم کرد.

اجوما:سلام ارباب،خوش اومدید،لطفا کت تون رو بدید به من(کوک کتشو دراورد و داد بهش)براتون عصرونه حاظر کردم لطفا بیاید و نوش جان کنید
کوک:خیلی ممنون اجوما،این دختر خانوم اسمش ا/ته به طرف اون اتاقی که دیروز اماده میکردیم راهنماییش کنین
اجوما:چشم ارباب،دخترم بیا بریم اتاقتو نشونت بدم
ا/ت:چشم،خیلی ممنون
(ا/ت با اجوما رفت و رسیدن به یه اتاق)
اجوما:خب دخترم اینجا اتاق شماست،اگه چیزی نیاز داشتی به خودم بگو
ا/ت:چشم ممنونم ازتون
اجوما:چه دختر خوبی هستی شما
ا/ت:ممنون نظر لطفتونه(خجالت)
اجوما:خب من میرم به کارام برسم تو هم برو اتاقتو نگاه کن
ا/ت:چشم حتما

{ویو ا/ت}
رفتم تو اتاق عجب اتاق خوشگل و بزرگی بود،یه تخت با میز که یه عالمه لوازم ارایشی و روتینی داشت،یه کمد هم اونجا بود رفتم و درشو باز کردم کلییی لباسای قشنگ توش بود،خدایا مرسی شانس به زندگیم رو کرده،اتاقش از خونه خودمم بزرگتره،تازه یه کارم پیدا کردم که حقوقش سه برابر یه کار معمولیه خدایا ازت ممنونمممم
...
دیدگاه ها (۳)

(اسلاید ۲:ا/ت ، اسلاید۳:خونه جونگ کوک ، اسلاید ۴ : اتاق ا/ت)...

★park jimin★"دوســت دارم زیــبــایــی نــگــاهــت را"#بی_تی_...

#رئیس_بار پارت(۳){ویو ا/ت}دانشگاهم تموم شد وسایلمو جمع کردم ...

★kim taehyung★«زیـبــایـی چــشــمـانــت پــرســـتــیــدنــیـ...

❣پارت ششم❣ویو جونگکوک: نمیدونم چراوقتی گفت چیزی دیگه ای نمیخ...

پارت ۱۱ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۶ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط