شیشه ای می شکند

شیشه ای می شکند......

یک نفر می پرسد که چرا شیشه شکست؟!

مادری می گوید:((شاید این دفع بلاست...))

یک نفر زمزمه کرد:

((باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان امد ، شیشه پنجره را زود شکست.))

کاش امشب که دلم مثل ان شیشه مغرور شکست ، عابری خنده کنان می امد ، تکه ای از ان را 

بر می داشت ، مرهمی بر دل تنگم می شد.

اما امشب دیدم ، هیچ کسی هیچ نگفت...

قصه ام را نشنید...

از خودم می پرسم ، ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کم تر بود...؟!
دیدگاه ها (۴)

دنــیـای مــجــازی جــایـیـه کـه وقـتـی . . کـسی کـه دوسـتـش...

این روزها بغض هایی که از دلم می آیند را با خنده از لبانم بیر...

دلم میگیرد… دلم برای دلم میگیردبرای غربت غریبانه اش،پذیرش بی...

خدایا!من دلم قرصه!کسی غیر از تو با من نیستخیالت از زمین راحت...

الماس من )پارت ۱ نگاه اول ساعت هنوز نه شب نشده بود اما آسمان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط