یه سوپرمارکت بود کنار خوابگاه که ما همیشه موقع برگشتن از

یه سوپرمارکت بود کنار خوابگاه که ما همیشه موقع برگشتن از دانشگاه ازش خرید می کردیم.
یه فروشنده ی مسن داشت که بعد یه مدت روال دستش اومده بود، هر خریدی که می کردیم خودش به صورت پیش فرض دوتا بستنی میذاشت روشون و هزینه ی خریدامونو حساب و کتاب می کرد بعدش...
کاری ندارما، ولی برای دلخوشی هم که شده، آدم باید توی زندگیش داشته باشه کسی رو که همین قدر جزئیم که شده بلدش باشه و قلق خوشیاش دستش باشه...
حتی شده باشه به اندازه ی همون دوتا بستنی زعفرونی وسط چله ی زمستون!

#طاهره_اباذری_هریس
دیدگاه ها (۲)

میگفت اگه یادت بره بوسم کنی جریمه میشی! اونوقت باید دوبار بو...

من باور دارم که یک روزتیتر اولِ روزنامه ها خالی بودن دنیا از...

دیدی وقتی خیلی درد داری و شبم هست، دلت نمیاد کسی بفهمه و بی...

از عکس های دونفره ی خوش رنگ و لعاب صفحه های مجازی و استوری ...

You must love me... P7

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۳۵ویو لارااول به سمت اتاق جی و هینا رف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط