لحضه عاشقی. پارت۲
#لحضه_عاشقی. پارت۲
عمر:که یهو اسیه گفت بریم شام بخوریم
الجان:اسیه تو را خدا بشین سرجات ما گشنه نیستیم
اسیه:عه باشه
عمر:داشت تو گشنه نیستی ما داریم از گشنگی میمیریم
اسبه.الجان.ایبیکه:
اسیه:پس پاشین برین رو میز بشینین تا من غذارو اوردم
ایبیکه:وایسا منم بیام کمک
اسیه باش بیا
میز رو چیدیم و درحال غذا خوردن بودیم که
یهو برای عمر و اولجان یه پیام اومد
عمر و اولجان داشتن از خوشحالی بال در میاوردن هی پی پریدن هوا و خوشحالی میکردن
ایبیکه:چی شده چه پیامی که اینقدر شما رو خوشحال کرده؟
اسیه:عارع ایبیکه راست میگه چه پیامیه ؟
بلاخره بعد از کلی شادی لب زدن
عمر:خب پیام....
#ادامه_دارع
عمر:که یهو اسیه گفت بریم شام بخوریم
الجان:اسیه تو را خدا بشین سرجات ما گشنه نیستیم
اسیه:عه باشه
عمر:داشت تو گشنه نیستی ما داریم از گشنگی میمیریم
اسبه.الجان.ایبیکه:
اسیه:پس پاشین برین رو میز بشینین تا من غذارو اوردم
ایبیکه:وایسا منم بیام کمک
اسیه باش بیا
میز رو چیدیم و درحال غذا خوردن بودیم که
یهو برای عمر و اولجان یه پیام اومد
عمر و اولجان داشتن از خوشحالی بال در میاوردن هی پی پریدن هوا و خوشحالی میکردن
ایبیکه:چی شده چه پیامی که اینقدر شما رو خوشحال کرده؟
اسیه:عارع ایبیکه راست میگه چه پیامیه ؟
بلاخره بعد از کلی شادی لب زدن
عمر:خب پیام....
#ادامه_دارع
۲.۲k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.