THE NAME
.THE NAME...
میان دو نگاه
PART...
🕘
SEASON...
2⃣
🖤💋...
پس کمپانی همه اعضا رو صدا کرده بودن تا ببینن باید چیکار کنن.
پشت درها، توی راهروی سرد کمپانی
سوفی تو بغل کوک بود و تهیونگ همش نوازشش میکرد و آرومش میکرد.
یونگی روی صندلی نشسته بود و سرش بین دستاش بود و نامیرا کنارش.
جیهوپ و جیمین جلوی پاهای یونگی و نامیرا نشسته بودن و نامیرا همش بهشون امید میداد.
هانا وایستاده بود کنار دیوار و سرش رو شونه های نامجون بود و جین هم روی زمین نشسته بود.
در اتاق جلسه باز شد و اجوشی اومد و جلوشون وایستاد. نگاهی به سوفی و نامجون انداخت و گفت:
_خب؟ میخواین چیکار کنین؟
نامجون نگاهی به سوفی انداخت که بغض گلوش رو گرفته بود و بیشتر خودش رو تو بغل ته و کوک فشار میداد.
بعد با لحنی آروم گفت:
_ یه فرصت میخوایم تا با رِدارمیز(اسم فندوم ها) حرف بزنیم. اول با یه آلبوم جدید و اگه نشد تو یه فن میتینگ یا حتی تو لایو. اگه حرف هامون تاثیر گذار نبود.
مکثی کرد و نگاهی به اعضا انداخت. همه سرشون و پایین انداخته بودن.
هانا دستش رو شونه ی نامجون انداخت و با نگاهی که هم غمگین بود و هم عاشق تو چشماش نگاه کرد و با سر آره ایی گفت.
نامجون نفس عمیقی کشید و گفت:
_اگه تاثیر گذار نبود... گروه رو... دیسبند کنید!.
و اشک توی چشماش جاری شد.
اجوشی نگاهی به داخل اتاق جلسه نگاهی انداخت و گفت:
_فقط 2 ماه فرصت دارین و...
🖤💋...
واقعا انگیزه ندارم براتون بنویسم اگه خوشتون نمیاد بگین دیگه ننویسم😢🥺
🖤💋...
#ميان_دو_نگاه
@w.h.s.scenario.2025
میان دو نگاه
PART...
🕘
SEASON...
2⃣
🖤💋...
پس کمپانی همه اعضا رو صدا کرده بودن تا ببینن باید چیکار کنن.
پشت درها، توی راهروی سرد کمپانی
سوفی تو بغل کوک بود و تهیونگ همش نوازشش میکرد و آرومش میکرد.
یونگی روی صندلی نشسته بود و سرش بین دستاش بود و نامیرا کنارش.
جیهوپ و جیمین جلوی پاهای یونگی و نامیرا نشسته بودن و نامیرا همش بهشون امید میداد.
هانا وایستاده بود کنار دیوار و سرش رو شونه های نامجون بود و جین هم روی زمین نشسته بود.
در اتاق جلسه باز شد و اجوشی اومد و جلوشون وایستاد. نگاهی به سوفی و نامجون انداخت و گفت:
_خب؟ میخواین چیکار کنین؟
نامجون نگاهی به سوفی انداخت که بغض گلوش رو گرفته بود و بیشتر خودش رو تو بغل ته و کوک فشار میداد.
بعد با لحنی آروم گفت:
_ یه فرصت میخوایم تا با رِدارمیز(اسم فندوم ها) حرف بزنیم. اول با یه آلبوم جدید و اگه نشد تو یه فن میتینگ یا حتی تو لایو. اگه حرف هامون تاثیر گذار نبود.
مکثی کرد و نگاهی به اعضا انداخت. همه سرشون و پایین انداخته بودن.
هانا دستش رو شونه ی نامجون انداخت و با نگاهی که هم غمگین بود و هم عاشق تو چشماش نگاه کرد و با سر آره ایی گفت.
نامجون نفس عمیقی کشید و گفت:
_اگه تاثیر گذار نبود... گروه رو... دیسبند کنید!.
و اشک توی چشماش جاری شد.
اجوشی نگاهی به داخل اتاق جلسه نگاهی انداخت و گفت:
_فقط 2 ماه فرصت دارین و...
🖤💋...
واقعا انگیزه ندارم براتون بنویسم اگه خوشتون نمیاد بگین دیگه ننویسم😢🥺
🖤💋...
#ميان_دو_نگاه
@w.h.s.scenario.2025
- ۳.۳k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط