به نام خدا
به نام خدا
.
روز شمار وقایع محرم (قسمت پنجم)
.
یک شنبه پنجم محرم الحرام سال 61 هجری قمری
به نام "عبدالله" فرزند یتیم امام حسن مجتبی علیه السلام
در این روز نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمربن سعد میپیوندند.
نوشتهاند: عبیداللّه بن زیاد، شبث بن ربعی را با هزار سوار به طرف کربلا گسیل داد.
او همچنین دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیهالسلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه السّلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.
نوشتهاند: فرماندهای که از کوفه با هزار رزمنده حرکت کرده بود چون به کربلا میرسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار میکردند.
ورود حصین بن نمیر به کربلا
در این روز حصین بن نمیر به دستور عبید الله بن زیاد با چهار هزار سواره وارد کربلا شدند.
پیوستن عامر به سپاه امام حسین(ع)
در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیهالسلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.
.
.
.
پی نوشت:
«عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب» فرزند کوچک امام حسن مجتبی علیه السلام، یکی از نوجوانان نابالغی بود که به همراه عموی خود به کربلا آمده بود.
درآن لحظات جانکاه تنهائی سیدالشهدا در گودال قتلگاه وی دست از دست عمه جانش زینب کبری سلام الله علیها جدا کرد و به سوی عموی خود دوید تا با بدن کوچک و ظریفش از او دفاع کند.
در غوغایی که دور امام علیه السلام ایجاد شده بود، یکی از لشکریان یزید به نام «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به قصد ضربه زدن به آن حضرت فرود آورد.
عبدالله دست خود را سپر کرد تا شمشیر به امام اصابت نکند. شمشیر، بُـرّان و ضربه، سنگین بود و دست نوباوهی پیامبر را از بدن جدا کرد؛ آنگونه که فقط به پوستی آویخته شد.
پس از این، تیراندازی از سپاه دشمن ـ که گفته اند «حرملة بن کاهل» بود ـ گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش به شهادت رساند. (27_7_94)
بخشهایی از شعر آقای محسن حنیفی؛
صبر کن پای گلوی تو ذبیحت باشم
صورتم غرقۀ خون شد که شبیهت باشم
بدنم خوب قلم خورده به سر نیزه و نعل
تن پر زخم رسیدم که ضریحت باشم
خرمن موی تو در پنجۀ دشمن دیدم
عمه این صحنه ندیده است ولی من دیدم
شمر بی خیر تو را از بغلم کرد جدا
پشت و رو کرد تو را، لحظۀ مردن دیدم
.
.
#شیعه
#محرم
#با_محرم
#پنجم_محرم
#حسین
#امام_حسین
#امام_حسین_علیه_السلام
#یا_مهدی_ادرکنی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حق_پایدار_است
.
روز شمار وقایع محرم (قسمت پنجم)
.
یک شنبه پنجم محرم الحرام سال 61 هجری قمری
به نام "عبدالله" فرزند یتیم امام حسن مجتبی علیه السلام
در این روز نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمربن سعد میپیوندند.
نوشتهاند: عبیداللّه بن زیاد، شبث بن ربعی را با هزار سوار به طرف کربلا گسیل داد.
او همچنین دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیهالسلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه السّلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.
نوشتهاند: فرماندهای که از کوفه با هزار رزمنده حرکت کرده بود چون به کربلا میرسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار میکردند.
ورود حصین بن نمیر به کربلا
در این روز حصین بن نمیر به دستور عبید الله بن زیاد با چهار هزار سواره وارد کربلا شدند.
پیوستن عامر به سپاه امام حسین(ع)
در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیهالسلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.
.
.
.
پی نوشت:
«عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب» فرزند کوچک امام حسن مجتبی علیه السلام، یکی از نوجوانان نابالغی بود که به همراه عموی خود به کربلا آمده بود.
درآن لحظات جانکاه تنهائی سیدالشهدا در گودال قتلگاه وی دست از دست عمه جانش زینب کبری سلام الله علیها جدا کرد و به سوی عموی خود دوید تا با بدن کوچک و ظریفش از او دفاع کند.
در غوغایی که دور امام علیه السلام ایجاد شده بود، یکی از لشکریان یزید به نام «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به قصد ضربه زدن به آن حضرت فرود آورد.
عبدالله دست خود را سپر کرد تا شمشیر به امام اصابت نکند. شمشیر، بُـرّان و ضربه، سنگین بود و دست نوباوهی پیامبر را از بدن جدا کرد؛ آنگونه که فقط به پوستی آویخته شد.
پس از این، تیراندازی از سپاه دشمن ـ که گفته اند «حرملة بن کاهل» بود ـ گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش به شهادت رساند. (27_7_94)
بخشهایی از شعر آقای محسن حنیفی؛
صبر کن پای گلوی تو ذبیحت باشم
صورتم غرقۀ خون شد که شبیهت باشم
بدنم خوب قلم خورده به سر نیزه و نعل
تن پر زخم رسیدم که ضریحت باشم
خرمن موی تو در پنجۀ دشمن دیدم
عمه این صحنه ندیده است ولی من دیدم
شمر بی خیر تو را از بغلم کرد جدا
پشت و رو کرد تو را، لحظۀ مردن دیدم
.
.
#شیعه
#محرم
#با_محرم
#پنجم_محرم
#حسین
#امام_حسین
#امام_حسین_علیه_السلام
#یا_مهدی_ادرکنی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حق_پایدار_است
۲.۸k
۲۷ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.