از هموڹ اوڸ.......
از هموڹ اوڸ.......
زندگیم با اے ڪاش شروع شد......
هیچ ڪس ندید احساسم لگد ماڸ شد.....
اما مڹ با سڪوتم تنها موندم......
تنهاییم همیشہ با نبود یہ همدم.....
ڪہ اے ڪاش یڪ ے بود موقع ناراحتیم.....
بهش پناه میبردم.....
اے ڪاش یڪ ے بود درڪم میڪرد....
اے ڪاش یڪ ے بود بہ جاے نوشتڹ حرفام......
میشستم هر چـ ے تو دلم بود رو بہش میگفتم.....
مہم نبود بخنده بہ حرفام یا اشڪ بریزه.....
فقط اے ڪاش بود.....
دلم رو خالــــــــــ ے میڪردم.....
گذشتــــــــــ......
همیشــــــــــہ تنها بودم.....
با ایڹ حاڸ ڪہ دور و ورم پر بود.....
خیلـ ے خستم....
امشبـــــ.....
یہ بغض سنگینــــــــــ ے گیر ڪرده تو گلوم....
هر ڪارے میڪنم......
دیگہ مثڸ هر شبــــــــ نمـ ے شڪنہ....
دیدے آدم گاهـ ے وقتا یہ حس عجیبـ ے داره......
میخواد نباشــــــــــہ.....
میخواد حذفــــــــــ ڪنہ خودش رو از زندگـ ے خیلیا.....
نمیخواد ڪســـــ ے براش زحمتـــــــــ بڪشہ.....
میخواد بڪشہ ڪنار....
نمیخواد باشہ ڪہ حق ڪسـ ے گردنش باشہ......
تا حالا ایڹ حس رو داشتـ ے .......
تنهایـ ے خیلـ ے بهتر از بودڹ آدمهاے هستــــــــــ.....
ڪہ فڪر میڪنن تو باعث شدے اونا از.......
زندگیشون عقب بمونڹ.......
جلو پیشرفتشوڹ رو گرفتـــــ ے.....
بخدا کہ مڹ نمیخوام ڪسـ ے حتـ ے یه قدم......
با توقع برام ڪارے انجام بده.....
هر وقتــــــــــ هرڪـ ے واسم یہ قدم ور داشتــــــــــ....
من براش بدو بدو ڪردم....
اما دیگہ بریدم.....
وقتشہ برم.....
میخوام دور شم از اینجا و آدماش.......
ڪہ حتـ ے ڪارایہ ڪہ وظیفشونہ رو........
با توقع زیاد و نابجا انجام میدنڹ.....
میخوام نباشم.....
میخوام برم یہ جایـ ے تاریڪ باشہ.......
چشام تو چشم ڪسے نیوفتہ......
بشینم یه دڸ سیر بہ حاڸ خودم و زندگیم.....
اشڪ بریزم......
اشڪ بریزیم انقد اروم بگیــــــــــرم......
مڹ ساده بودم.....
از خودم گذشتم.....
و دیگروڹ لہم ڪردڹ.....
خدایا.....
مڹ بنده بــــــــــد تو....
باشہ......
اما تو رو قسمتــــــــــ میدم بہ خودتــــــــــ......
ڪہ منو ازاد ڪڹ از ایڹ قفس تنهایے......
یا بگیــــــــــر نفس از گلوم.....
یا ارامشم رو بهــــــــــم برگردڹ .......
خدایا میشنوے......
خدایا تو رو خــــــــــدا.......
راحتــــــــــم ڪڹ بریدم دیگــــــــــہ.....
زندگیم با اے ڪاش شروع شد......
هیچ ڪس ندید احساسم لگد ماڸ شد.....
اما مڹ با سڪوتم تنها موندم......
تنهاییم همیشہ با نبود یہ همدم.....
ڪہ اے ڪاش یڪ ے بود موقع ناراحتیم.....
بهش پناه میبردم.....
اے ڪاش یڪ ے بود درڪم میڪرد....
اے ڪاش یڪ ے بود بہ جاے نوشتڹ حرفام......
میشستم هر چـ ے تو دلم بود رو بہش میگفتم.....
مہم نبود بخنده بہ حرفام یا اشڪ بریزه.....
فقط اے ڪاش بود.....
دلم رو خالــــــــــ ے میڪردم.....
گذشتــــــــــ......
همیشــــــــــہ تنها بودم.....
با ایڹ حاڸ ڪہ دور و ورم پر بود.....
خیلـ ے خستم....
امشبـــــ.....
یہ بغض سنگینــــــــــ ے گیر ڪرده تو گلوم....
هر ڪارے میڪنم......
دیگہ مثڸ هر شبــــــــ نمـ ے شڪنہ....
دیدے آدم گاهـ ے وقتا یہ حس عجیبـ ے داره......
میخواد نباشــــــــــہ.....
میخواد حذفــــــــــ ڪنہ خودش رو از زندگـ ے خیلیا.....
نمیخواد ڪســـــ ے براش زحمتـــــــــ بڪشہ.....
میخواد بڪشہ ڪنار....
نمیخواد باشہ ڪہ حق ڪسـ ے گردنش باشہ......
تا حالا ایڹ حس رو داشتـ ے .......
تنهایـ ے خیلـ ے بهتر از بودڹ آدمهاے هستــــــــــ.....
ڪہ فڪر میڪنن تو باعث شدے اونا از.......
زندگیشون عقب بمونڹ.......
جلو پیشرفتشوڹ رو گرفتـــــ ے.....
بخدا کہ مڹ نمیخوام ڪسـ ے حتـ ے یه قدم......
با توقع برام ڪارے انجام بده.....
هر وقتــــــــــ هرڪـ ے واسم یہ قدم ور داشتــــــــــ....
من براش بدو بدو ڪردم....
اما دیگہ بریدم.....
وقتشہ برم.....
میخوام دور شم از اینجا و آدماش.......
ڪہ حتـ ے ڪارایہ ڪہ وظیفشونہ رو........
با توقع زیاد و نابجا انجام میدنڹ.....
میخوام نباشم.....
میخوام برم یہ جایـ ے تاریڪ باشہ.......
چشام تو چشم ڪسے نیوفتہ......
بشینم یه دڸ سیر بہ حاڸ خودم و زندگیم.....
اشڪ بریزم......
اشڪ بریزیم انقد اروم بگیــــــــــرم......
مڹ ساده بودم.....
از خودم گذشتم.....
و دیگروڹ لہم ڪردڹ.....
خدایا.....
مڹ بنده بــــــــــد تو....
باشہ......
اما تو رو قسمتــــــــــ میدم بہ خودتــــــــــ......
ڪہ منو ازاد ڪڹ از ایڹ قفس تنهایے......
یا بگیــــــــــر نفس از گلوم.....
یا ارامشم رو بهــــــــــم برگردڹ .......
خدایا میشنوے......
خدایا تو رو خــــــــــدا.......
راحتــــــــــم ڪڹ بریدم دیگــــــــــہ.....
۸.۲k
۰۴ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.