برگ همزاد من او بود که در مسلخ باد

برگِ همزادِ من او بود که در مَسلخِ باد،

دست بُردم که نجاتش بدهم، دست نداد...!
دیدگاه ها (۲)

ما را سرِ باغ و بوستان نیستهر جا که تویی، تفرج آنجاست

ﺧﺮﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﺥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﯿﻨﻢﺍﻭ ﮐﻨﺪ ﻧﺎﺯ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺗﻤﺎﺷﺎ...

قومی متفکرند اندر ره دینقومی به گمان فتاده در راه یقینمیترسم...

لبش خندان و دستش گرم،نگاهش شاد،نمی بیند کسی اما ملالش راچو ش...

من؟!نجات دهنده‌ای ک هیچکس نجاتش نداد، شنونده‌ای ک هیچکس ب حر...

به نام مادر. ❤دست و پا گم کرده‌ای بودم در گیر و دار غربت دنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط